S

1.1K 354 280
                                    

مطمئن بشین ووت میدین چون بعدا که ببینم اینم اوضاع ووتش بده اصلا بنفعتون نمیشه 😁🍺

مطمئن بشین ووت میدین چون بعدا که ببینم اینم اوضاع ووتش بده اصلا بنفعتون نمیشه 😁🍺

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

°°°°°°°°°°°°°°

لویی نفس عمیقی کشید و جلوی آینه ای که روشو پوشونده بود روی صندلی نشست

:خیلی خب هیچ کس اینجا نیست هیچ کس , تو باید آماده بشی و بری خونه ی هری پس لازمه شجاع باشی و اون پرده ی لعنتی رو کنار بزنی ...هوم ? ...یک , دو ... دو ... دو و نیم .... شت

دستاشو پایین اورد و روی پاهاش کوبید از روی صندلی بلند شد و دور خودش چرخید , کمی با پوست گردنش ور رفت و بعد دوباره برگشت روی صندلی گوشی موبایلشو روی دوربین گذاشت و شروع کرد به شونه کردن موهاش

وقتی موهاشو مرتب کرد کمی از رژلب رو روی انگشتش کشید و لبهاشو از هم باز کرد و داخلی ترین لایه ی لبش زد, بعد لباشو بهم کشید و تا جایی که انگار رنگ لباش عادیه اونو کمرنگ کرد

مژه هاشو کمی به عقب شکست و چند بار پلک زد ... بنظر که عالی میومد

از جاش بلند شد و تیشرت سفید با نوشته ی آبی رنگ روشو پوشید کت خونه خونه ی طوسی و مشکی رو کنار گذاشت و شلوار همرنگ اونو پوشید , نایک های سفیدشو پاش کرد و گوشیشو برداشت

خواست سویچشو برداره اما یه فکری بذهنش رسید و سویچ و جا گذاشت , از پله ها پایین رفت و دروتی بهش لبخند زد

:هنوز عادت دویدن از رو پله ها رو ترک نکردی

:مهم نیست هنوز که سالم هستن , اگه میشه چمدونمو ببند چون فردا باید برم دانشگاه

:باشه , خوش بگذره بهت

:ممنونم

و از خونه بیرون رفت

:هی استیو

:وقت بخیر اقا

زد رو شونه ی استیو و لبخند زد

:روشن کن بریم

استیو که درو برای لویی باز کرد بهش نگاه کوتاهی انداخت

:نمیدونست چرا اما انگار اون پسر و سالها بود نمیدید و حالا داره با یه لویی جدید حرف میزنه و باورش سخت بود که دلش براش تنگ شده بود

H E L P    M  E  .Where stories live. Discover now