V

1.2K 337 400
                                    

Thanx
#34💚💙



.................

لویی سرشو عقب برد و همونطور که شونه های محکم هری رو گرفته بود رو پاشنه ی پاهاش ایستاد و پلکهاشو آروم باز کرد

لبهای از هم باز مونده اش , چشم هایی که طرز نگاهشون نشون میداد چقدر آروم تر شده هری رو توی شوکی گذاشته بود که قیافه ی خشک شده اش اونو کامل نشون میداد

:لویی میتونم بیام تو ?

لویی یه قدم عقب رفت و با باز شدن در با ترس به آرچر نگاه کرد

آرچر نگاهی به هری و بعد به لویی انداخت و لبخندی زد

:ببخشید ولی شام داره سرد میشه , عام , فکر کردم تا الان حداقل لباساتو عوض کردی یا مثلا دست و صورتتو بشوری!

لویی نگاهی به لباساش کرد و دستی روشون کشید

:عا ...آره , من فقط یکم حالم بد بود

آرچر سرشو تکون داد , وقتی هری بدون هیچ حرفی از کنارش رد شد و از اتاق بیرون رفت چرخید سمتش و نگاهش کرد

:فکر کنم تحمل گریه هاتو نداشت

لویی به در نگاه کرد و چیزی نگفت تا اینکه آرچر جلو اومد و بغلش کرد

:خیلی خب من میرم پایین عوض کردی زود بیا

چشمکی زد , از اتاق بیرون رفت و در اتاق و بست .

...................

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لباس هاشو پوشید و از پله ها پایین رفت آروم اروم برعکس همیشه که اون پله هارو میدوید و صدای اعتراض مادرش کل خونه رو میگرفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لباس هاشو پوشید و از پله ها پایین رفت آروم اروم
برعکس همیشه که اون پله هارو میدوید و صدای اعتراض مادرش کل خونه رو میگرفت

H E L P    M  E  .Where stories live. Discover now