Z

1.2K 338 676
                                    

😁🍺thanx

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

😁🍺thanx



.....................

لویی پلکاشو وا کرد و با دیدن هری که با کت شلوار کنارش تختش نشسته لبخندی زد

:مگه ساعت چنده که لباس پوشیدی ?

هری که انگار تو فکر عمیقی بود با شنیدن صدای لویی سریع سرشو بالا گرفت و با نگرانی به لویی نگاه کرد

:لویی? حالت خوبه?

لویی با لبخند سرشو تکون داد , روی تخت نشسته و پاهاشو جمع کرد و چشماشو بست
دستاشو دور بازوی هری حلقه کرد و سرشو روش گذاشت

:حس میکنم تازه به دنیا اومدم , خیلی سبکم

هری دستی روی پیشونی لویی گذاشت

:خدارو شکر , بنظر بهتر میای

:چرا انقدر نگرانی , دفعه ی اولی نیست که با هم س...

با باز شدن در لویی از ترس سریع دستاشو از دور بازی هری جدا کرد و کمی عقب رفت

با دیدن مادرش بیشتر از قبل جا خورد و وقتی ضربان قلبش به دلیل نامعلومی بالا تر رفت سرشو چرخوند و اطراف و نگاه کرد

:ات..اتاق خودم ? ما ..

نگاهی به هری کرد

:ما کی برگشتیم ?!

هری با تعجب نگاهی به لویی کرد و بعد به رز

:عا... با من ?

لویی با دهن باز به هری خیره موند و کمی فکر کرد
و رز رو دید که وسایل دستشو روی نایت استند گذاشت و کنار تخت روی صندلی نشست

:لویی چیزی یادت نمیاد ?

لویی که حس میکرد توی زمان گم شده دستاشو بالا اورد و چشماشو بست

:میشه , میشه چند لحظه تنهام بذارین ?

رز نگاهی به هری کرد و بعد بدون هیچ حرفی هردو بلند شدن و سمت در رفتن

:هری , تو بمون

هری نگاهی به رز کرد و رز سرشو تکون داد و بعد درو بست

H E L P    M  E  .Where stories live. Discover now