part 11:زمان

1.2K 321 17
                                    

*یونگی*
ده دقیقه ای میشد که هنوز وسط کارگاه توی خودم مچاله شده بودم.
صدای سر و صدای بقیه از توی راهرو میومد.
باید خودم رو جمع و جور میکردم قبل از اینکه کسی بویی ببره.
کف دستام رو به زمین چسبوندم و در کند ترین شکلی که میتونستم روی زانو هام نشستم.

به هودی تنم نگاه کردم.
من عاشق لباسهای کهنه نبودم، فقط مجبور بودم.
باورم نمیشد حتی بغض کرده بودم انگار دوباره بچه شده بودم.
میخاستم ی چیزی بشکنم با گریه کنم ولی توانایی و جرعت هیچکدوم رو نداشتم،پس فقط با زرت و پرت ماهیچه های شکمم بلند شدم.
چرا اینقدر ضعیف بودم؟
ناخواسته هوفی از گلوم بلند شد،که باعث شد دوباره پهلوم درد بگیره.دستم رو گوشه ی لبم کشیدم،بغلش پاره شده بود.

اجتماع خون توی بینیم رو می‌فهمیدم.
با استینم پاکش کردم.
از سوزش روی گونه ام هم می‌فهمیدم خراش افتاده.
دستم رو به دیوار گرفتم و لنگان لنگان تا پنجره کارگاه خودم رو رسوندم.
اونقدری کثیف نبود که نتونم تصور محوی از خودم رو توش ببینم.
درد مچ پام هم آنچنان سوز و گدازی نداشت.

مدتی جلوی پنجره ایستادم.
دستی به پشت سرم کشیدم که می‌سوخت،انگشتام خیس شدن وقتی دستم رو جلوی صورتم گرفتم خون رو دیدم.
چرا اینقدر وحشی بودن؟حالا نگرانیم بابت سرگیجه ام بیشتر شده بود.
با این وضع راه رفتن ،حتی نمیتونستم از کارگاه بیرون برم پس چجوری باید فرار میکردم.

صدای  باز شدن در باعث شد ناخداگاه سرم رو سمت دیوار بچرخونم تا چهره ی کسی که کیسه بکس ی قلدره رو پنهان کنم.
صدای قدم هاش نشون میداد چند قدمی من متوقف شده.برگشتم و با صورتی آغشته به خجالت و اضطراب روبه رو شدم که بهم زل زده بود.
درست همقد خودم بود و موهای صورتیش مثل قاصدک تو هوا معلق بودن.

به جعبه ی کمک های اولیه توی دستش نگاه کردم که محکم توی مشت گرفته بود، انگار که کسی قصد سرقتش رو داشته باشه.
با پی بردن به قیافه من به زبون اومد.
"نگفته بودم من عضو انجمن صلیب سرخم"
با افتخار گفت و سرش رو بالا گرفته بود.
*خب آفرین*
میخاستم بگم ولی متوقف شدم ،بعد از اون تلاش هاش دلم نیومد بزنم تو پرش.

"نمیدونم با اینحال چرا خانم نام با هزار التماس میزاره ی جعبه رو بردارم ،اصلا اون چرا همیشه توی اتاق پرستار کشیک میده؟ بهش گفتم که دوستم خورده زمین."
وقتی کلمه دوست رو به زبون آورد با چهره مظلومی بهم نگاه کرد.
دوست؟زمین خوردن؟باز خوب بود نگفت که کتک خوردم.
البته که اون پسر هم فهمید من کسی هستم که کتک میخوره ،پس با رفتاری کاملا عاقلانه رفته سراغ کمک های اولیه!
آفرین نداره یعنی؟

روی کف نشستم.
ابروهاش وقتی اخم کرده بود از زیر موهاش پیدا شدن.
  از توی جعبه ی پنبه الکلی برداشت و روی گوشه لبم کشید.
سوزش شدیدی حس کردم و فقط صورتم رو در هم کشیدم‌.
خودم از پسش برمیومدم ولی فرصت اینکه یکی لوست کنه کم پیش میاد!

white voice[completed]Where stories live. Discover now