اتاق جیمین
جیمین اول حموم مفصلی رفت و بعد مو هاشو درست کرد تصمیم گرفت چی بپوشه و آرایش رو گذاشت برای یک ساعت قبل اومدن کاترینخانه بنگتن بویز
جین : نامجون در رو باز کن
نامجون در رو باز کردته : هیونگ با بقیه بیاید کمک
شوگا و جی هوپ و نامجون رفتن با کمک پسرا وسایل ها رو آوردن تو ده تا کیسه بزرگ بود که الان پذیرایی خونه باهاش کاور شده بوده
ته : جین هیونگ واقعا زیاده روی کردی مجبور شدیم دو تا چرخ خرید برداریم همه فکر می کردن ما
دیونه ایم کلی بهمون خندیدندجین : باید شکم شما ها رو سیر کنم بعدم می خوام جلو این دختره آبرو داری کنم
کوکی می شه ناهار درست کنی من خیلی خسته امتا کوک اومد باشه رو بگه
ته : کوک هم خسته است مجبور شد کلی بار بیاره و چرخ سنگین رو هل بده کوک برو استراحت کنکوک : من خوبم می تونم غذا درست کنم جین هیونگ قراره شام درست کنه باید استراحت کنه
ته : مجبور نیستی بار همه رو به دوش بکشی
اونا کاملا سمت هم برگشته بودند و باهم حرف می زدند انگار نه انگار بقیه هم وجود دارند
و خیلی هم عصبانی بودندکوک : هیونگ من بار شون رو به دوش نمی کشم فقط به آدم های دور و برم اهمیت میدم
ته : مگه بهت نگفته بودم هیونگ صدام نزن
کوک : چی صدات بزنم
ته دیگه واقعا عصبانی بود خودشم نمی دونست دلیل عصبانیتش چیه فقط دوست نداشت هیونگ صداش بزنه تا امروز با این قضیه مشکلی نداشت ولی الان انگار هر بار کوک هیونگ صداش می کرد قلبش آتش می گرفت
ته : اصلا صدام نزن باهام حرف نزن نمی خوام ببینمت
ته سمت اتاقش رفت
کوک اشک تو چشماش حلقه زده بود دیگه تحمل نداشت یعنی ته آنقدر ازش بدش می یومد که حاظر نبود حتی صداش رو بشنوهنامجون دنبال ته رفت
جین هم سمت کوکی رفت
همون موقع کوکی روی زانو هاش افتاد
جین کنارش رو زمین زانو زد وقتی هق هق کوک رو شنید دست شو گذاشت زیر چونه اش و صورت شو رو بالا آورد
چیزی رو که می دید باور نمی کرد
جونگ کوکی که حتی تو بد ترین شرایطش فقط چند قطره اشک می ریخت الان صورتش خیس بود جین محکم بغلش کرد
جین : کوک این تقصیر تو نیست ته معلوم نیست چشهکوک : هیونگ اون از من بدش میاد... هیونگ من آنقدر زشتم... مگه چقدر صدام بده که نمی خواد صدام رو بشنوه
جین : کوکی چرند نگو تو خیلی جذابی و صدات مثل فرشته هاست چطور دلت میاد اینو بگیاتاق تهیونگ
نامجون : ته بشین باید باهات حرف بزنمته : الان نه هیونگ... اه همش باید بهش بگم بهم نگه هیونگ نمی خوام بهم اینو بگه
نامجون : چرا؟!؟!
ته : اه هیونگ نمیدونمنامجون : حرف بزن
ته : نمی دونم
نامجون : جواب سوالمو بده
ته عصبانی شد و داد زد
ته : چون قلبم آتیش می گیره... اون کلمه لعنتی یه سد جلوی احساساتمه
____________________________________
خب به نظرتون تهیونگ می تونه به احساسش پی ببره؟؟
کوک می تونه ته رو ببخشه؟؟؟
چرا نامجین به بقیه درباره رابطه شون نگفتن؟؟؟؟
شاید نشه فردا آپ کنم ولی حتما تا پس فردا پارت بعدی رو می ذارم
هر کی ویکوک رو دوست داره vote بده
و هرکی فیک رو دوست داره نظر بده♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
YOU ARE READING
bts next door
Romanceبی تی اس می خوان بعد از یک تور طولانی برای تعطیلات به یک خونه زیبا برن که.... کاپل ها : vkook - جیمین + یه دختر ناناز - namjin - sope