part 8

1.8K 276 89
                                    


صبح روز بعد خانه بنگتن بویز

خب بزارید با وضعیتی که پسرا توش خوابیده بودند شروع کنم
جی هوپ جلوی ورودی آشپزخونه خوابیده بود
شوگا رو زمین خوابش برده بود در حالی جیمین سرشو روی شکمش گذاشته بود و خوابیده بود

ته روی مبل خوابیده بود در حالی که کوک سرش رو روی سینه ته گذاشته بود و دست شو دور ته حلقه کرده بود و ته هم دست شو روی شونه کوک گذاشته بود ( یه جورایی تو حلق هم بودن )

و نامجین 
خب بزارید منطقی توضیح بدم دو تا پسر مست تو یه خونه که با هم اتاق مشترک دارن در حال مستی قطعا از تخت سر در میارن

نور با پرده درگیر شد و به سختی ازش رد شد و پلک های جین جر داد ( من که تو همچین موقعیتی این حس رو دارم شما رو نمی دونم )

جین آروم چشماشو باز کرد
وقتی مغزش شروع به پردازش کرد هزار تا سوال داشت
مغز جین : خب اینجا چه خبره؟.... وای خاک عالم من چرا من لختم؟... خدا...نامجون آشغال کجا بودی وقتی به من تجاوز می شد...کی به من تجاوز کرده؟...نکنه کار اون دختره است... صبر کن مگه اون می تونه؟؟؟... اصلا من کجام؟... وایسا!!!اینجا که اتاق خودمه...

جین از جاش بلند شد... درد کمرش بهش اجازه نمی داد راه بره... به سختی خم شد و لباسش رو از روی زمین برداشت دکمه هاش همه کنده شده بود
به سمت دیگه تخت رفت... نامجون رو دید که مثل همیشه از روی تخت افتاده بود...
 مغز جین : مرتیکه عوضی خودمو جر دادی هیچی لباس های عزیزم رو برای چی پاره کردی

جین یه دست لباس برداشت پوشید و با عصبانیت رفت توی پذیرایی که گوشی ش رو برداره... که پسرا رو دید
جین : چرا اینا اینجا خوابیدن؟... یعنی دیشب فقط من و نامجون مست نبودیم... همه مون مست بودیم...

جین بعد از گرفتن عکس از زاویه های مختلف از پسرا به جیمین و شوگا لگد زد و بیدارشون کرد

بعد رفت بالا سر تهیونگ و جونگ کوک آروم ته رو بیدار کرد

ته : هیونگ... پنج دقیقه...

جین : مرض بلند شو... کوکی از دیشب اینجا بدون پتو خوابیده بچه ام یخ زده تا صبح بعد تو عین خیالت نیست

ته با شنیدن اسم کوک چشم هاشو باز کرد دید که کوک تو بغل ش خوابیده
اول هنگ کرد بعد که موقعیت رو درک کرد
آروم از زیر کوک بیرون اومد
کوک رو روی دست هاش بلند کرد
جین هم فوری چند تا عکس ازش گرفت
که بعدا به کوکی نشون بده

وقتی ته کوکی روی تخت گذاشت کوک بیدار شد ته که هل شده بود و ترسید که کوکی بهش بگه چرا بغلش کرده پس دست پیش رو گرفت که پس نیفته

ته : کوک برای چی دیشب روی من خوابیدی... جات راحت بود... کوکی چرا جواب نمیدی؟ 

کوک سرش رو بلند کرد با چشمای اشکیش به ته زل زد بعد دوید و از خونه خارج شد به صدای هیونگ هاش که صداش می زدند توجه نکرد

bts next doorOnde histórias criam vida. Descubra agora