*fire*

1.8K 282 33
                                    


seh pov

شده بعضی اوغات به خودت لعنت بفرسی که چرا کاریو ندونسته قبول کردی؟ یا فوقش بگی<عَعععرههه دیگه فوقش یه قراره> و بخوای از چاله فرار کنی و بیوفتی تو یه گودال پراز عن؟درسته عن....الان دقیقا 7 دقیقس روبه روم نشسته و بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه با دست چپش که روی میزه پشت گردنشو یواشکی ماساژمیده نمیدونم بخاطر چه دلیل کوفتی سر راهم قرار گرفته و همونطور داره با چشماش قورتم میده ،خب بزارید یه چیزو راجب به خودم بهتون بگم من متنفرم از کسایی که بهم بی دلیل زل میزنن حالا میخواد چه دلیل داشته باشه چه بی دلیل (متنفرم مُ..تِ..نَ..فِر) همونطور که نفس عمیقی میکشیدم سعی داشتم نفرتمو از این مسعله پنهون کنم و با لحن عادی بلاخره سکوت 10 دقیقه ایی رو شکوندم

چیزی شده خواستی ببینیم؟_

کمی صاف نشستو حالت معذبی به خودش گرفت...معذب؟؟؟ هرکی معذب بشه این عوضی روبه روییم معذب نمیشه هر کی نشناستش من خیلی خوب میدونم چه دختره هف خطیه خودشو به مظلومی میزنه و بقییه رو بخاطر کارایی که نکردن محکوم میکنه

راستش...چیزه...اوپا خواستم ببینمت تا چیزیو بهت بگم+

سری تکون دادم و لیوان روبه روییمو تو دستم جابه جا کردم

میشنوم_

راستش شاید بقییه دخترا ...اینو..کَسرِ شعنشون بدونن ...اما من اسم اینو همچین چیزی نمیزارم اسمشو میزارم اعتراف به یه علاقه دو طرفه+

قسم میخورم از موقعی که اِمو نِم کرد فهمیدم چه خبره داشت بهم اعتراف میکرد اما فقط یه چیزو نمیفهمیدم علاقه دو طرفه؟

پس تو الان بهم اعتراف کردی_

سرشو انداخت پایینو لبخندی زد

پس حالا هم میخوایی باهام قرار بزاری؟_

میدونم که نباید از دخترا همچین چیزی رو مستقیما بپرسی اما من قصدم قرار گذاشتن نبود شاید هر کسه دیگه ارزوی این دخترو داشته باشه اما من اصلا ازش خوشم نمیاد

ببخشید هه جا اما_....

یه لحظه وایسا...چرا باید بگم نمیخوام؟با جرقه ای که تو ذهنم خورد حرفمو 180 درجه تغیر دادم

لبخند مرموزی زدمو پرسیدم

قراره بعدیمون کی و کجا؟_

Baek pov

دوساعتی از رفتن سهون و یک ساعتی از رفتن لو میگذشت رو تخت دراز به دراز افتاده بودم و الکی جزوهامو که برای امتحان فردا بود ورق میزدم اونقدر ذهنم در گیر بود که نمیتونستم موقع خوندن درسم حواس جمع باشم ...راستش لو بدجوری رفته بود تو نخ سهون واقعا نمیتونستن با هم باشن؟همش ذهنم درگیر نقاط قوت سهون بودو چیزای مورد علاقش و هر چیزی که یادم میومد به سرعت به لیستی که اماده کرده بودم اضاف میکردم داشتم مورد 21 مینوشتم که صدای زنگ در بلند شد

🍭دردسر شیرینWhere stories live. Discover now