<time>

2.4K 434 6
                                    

یاااا انقد پاتو تکون نده میز رو ویبرس از شدت ضربت_

همینطور که با چابستیکش نودل رو هم میزد به چانیولی که ریلکس نشسته بود و انگار نه انگارکه فردا باید با لجباز ترین و تخس ترین ادم کره ی زمین مواجه بشه تو چشمای چانیول نگاهی انداخت که روبه پایین بودن

ببینم حواست هست چند ساعت دیگه بیشتر وقت نداری قشنگم؟+

با تمسخر پرسید چانیول تکخندی زدو مثل خودش جواب داد

اره قشنگم فقط میشه پاهاتو از رو حالت تشنج در بیاری اخه تا یه ثانیه دیگ همه نودل میریزه رو چیز قشنگم0_0_

سهون دست از ضرب داشتن پاهاش برداشت ناخونشو تو دهنش گرفتو و به چانیول خیره شد (این مارمولک یه چی توسرشه)

ببینم چیزی تو سرته؟_

چانیول نیشخندی زدو به سهون نگاهی انداخت سهون که خوب میدونست معنی این نیشخند چیه فاتحی تو دلش هم واسه خودش فرستاد هم چانیول معنی این نیشخندا مساوی با گند کاریای پشتش بود و باز هم مساوی با جمع کردن گند کارییاش توسط سهون از پشت میز بلند شد

چرا چیزی نخوردی؟_

فردا تو مهمونی یه چیزی کوفت میکنم+

چانیول که تیکه سهون رو فهمید پوزخندی زد خودشم بابت کاری که میخواست بکنه زیاد مطمئن نبود اما باید فرصتو غنیمت میدونست فرصت برای فردا از همه چیزش مهم تر بود پس نباید از دستش میداد

----------------------------

ساعت 5 عصر*

چند بار نقششو تو ذهنش مرور کرد اگه فقط بکهیون لجباز تخس جلوی دهنشو میگرفت فقط برای یه دقیقه همه چی حل بود در کمدشو باز کرد یک ساعت دیگه اقای بیون و خانوادش میرسیدن خونه باباش هنوز حرکت نکرده بودن با سهون بعد از یه حموم 30 دقیقه ای که حالا یکم سرحالش اورده بودن از کمد یه پیرهن سورمه ای بیرون کشید با یه جین زخمی مشکی حوله رو از تنش بیرون کشید بعد از پوشیدن شلوارش پیرهنو تنش کرد لبه های پیرهنشو تو شلوارش فرو کردو استیناشو تا ارنج بالا زد و کت اسپرت مشکیشو برداشت و تنش کرد سریع با تافت و ژل موهاشو به سمت بالا داد و دستبند مشکیشو از روی عسلی برداشت و دست راستش کردو ساعتشم توی دست چپش گوشیشو سریع از روی میز برداشت و ادکلن گرون قیمتش رو روی خودش خالی کرد
از اتاق که اومد بیرون سهونو که توی اتاقش بود با صدای نسبتا بلند صدا زد

سهون اماده ای؟_

سهون که از اتاق اومد بیرون با دیدن چانیول یه لحظه قفل کرد لبخند شیطانی و مرموزی زد و شروع کرد

+اووو
نزدیک تر شد
+نکنه چانیولمونم میخواد مرد شه؟
با دستش گونه چانیولو کشید با حالت با مزه ای ادامه داد
+ایییگوووووو ببینش پسرمونو چقد بزرگ شده
نزدیک تر شد و چشماشو ریز کرد
+ نکنه فکرای خوب خوب به سرت زده هاااعععع؟
با ذوق خفه ای ادامه داد که با چشم غره چانیول که میخواست سمتش خیز برداره سریع خودشو تو اتاقش پرت کردو تو اتاق از عمد دوباره داد کشید و صدای نا مشخصی از خودش در میاورد

🍭دردسر شیرینWhere stories live. Discover now