چانیول که از مسخره بازی سهون خندش گرفته بود سمت در رفت تا کفش اسپرت مشکیشو پاش کنه

----------------------------
بعد از یه دوش حسابی سریع خودشو به اتاق رسوند جلوی ایینه نشست اول کرم رو به خودش زد بعد از مالیدن کرم به صورتش همونطور که حوله رو سرش افتاده بود انداختش رو تختو با دقت خط چشم رو برداشت و با ظرافت تمام به چشمش کشید و بعد به چشمای خودش نگاهی انداخت لبخند رضایت امیزی زدو برق لب صورتیشو برداشت و خیلی کمرنگ به لباش زد بعد تو ایینه یه دور خودشو برانداز کردو با لبخند بلند شد به سمت کمد لباسیش رفت بعد از خریدای اونروزش با سهون که کلی لباس خریده بود بعد از ده دقیقه به سختی تصمیم گرفت به هر حال امروز داشت میرفت خونه اقای پارک و یه جورای هم قرار بود با پسرش اشنا شه پیرهن گشاد سفید که به سفیدی پوستش چندین برابر اضاف میکردن که طرح خیلی متفاوت داشت برداشت و با یه جین ابی رنگ زخمی ست کرد حوله لباسیو از تنش کشید بیرونودونه دونه لباسارو تنش کرد مواش که حالا خشک شده بودن پف کرده بودن و به حالت خیلی کیوتی در اومده بودن بعد از اتمام کارش به نگاه تحسین بر انگیزی به خودش انداخت انگار یه الهه زیبایی تو اون لباسا با اون رنگای ارامش بخش شده بود اسپری بوی رایحه توت فرنگی شیرین و ملایم رو به خودش پاشید و از بوش لذت برد از اتاق بیرون رفت مامان و باباش که منتظرش بودن لبخندی زدو به سمت پارکینگ حرکت کردن

--------------------------------

همینطور که یکی یکی شیرینیای ظرفو از استرس و هیجان قورت میدادو ذهنش در گیر بود چانیول بالای سرش ظاهر شد

هی مرض قند میگیریا_

و بعد با خنده شیرینارو از جلوش برداشت نگاه نگران سهون به چشمای چانیول گره خورد

+بابات خیلی خوشحاله یهو یه وقت گند زده نشه توش بره؟
و دوباره مشغول برداشتن یه شیرینی دیگه شد

نگران نباش اتفاقی نمیوفته راستش یه فکرای دارم_

به چانیولی که بالای سرش با پوزخند به شیرینی ها زل زده بود خیره شد

لطفا میشه فکر نکنی فک کنم اون ایکیو بالات فقط به درد درس میخوره وگرنه من هر دفعه باید گند کارای جنابعالی رو جم کنم+

چانیول خندید اما خندش زیاد رو لبش نموند که با زنگ در روی لباش ماسید

ترو خدا ایندفعه رو گند نزن+

چانیول رو کرد به سهون و تند واسش دوباره برای هزارمین بار تکرار کرد

نترس هیچی نمیشه تو فقط همون کاریو که گفتم انجام بده خودتوشکه نشون بده_

و هردو به سمت سالن بزرگ پذیرای حرکت کردن اما یهو سر جاش میخکوب شد

این ب..بکهیونه؟ذهن چانیول برای یه لحظه فقط یه لحظه با دیدن قیافه و اندام کوچیکش که حالا توی اون لباس گم شده بودن و از دید چان به طرز فجیعی کیوت شده بود سمت حرفای سهون رفتن که با تلنگر خود سهونم ازش در اومدن

چیکار میکنی برو دیگه_

چانیول سری تکون دادو نفس عمیقی کشیدو محکم شروع به حرکت کرد با حضورشون تمام توجه هر 5 نفر روبه خوشون جلب کردن بکهیون با لبخند که تماما از سر شوق زدگی روی لباش بود با دیدن چان و پش بندش سهون همون لب خند روی لباش موند اما با چشمای گشاد تر از مسلما یه گردو و کم کم لب خندش از روی لباش محو شد و از شدت شک زبونش قفل کرد چانیول سریع جلو رفتو قبل از معرفی پدرش با یه حالت بشاشی جوری که نه سهون و نه پدرش و نه حتی خودش این حالتو ندیده بودن شروع کرد به دست دادن با اقای لی و همسرش و سریع خودشو معرفی کرد

_سلام خوش اومدید من پارک چانیولم و از دیدنتون خوشحالم
و با همون لبخند و چشمای براقش زل زد به بکهیونی که انگار یه تیکه مجسمه شده بود
سریع یک ثانیه فرصت رو از دست نداد و از شکه شدن بک استفاده کرد و رو به خانواده ها ادامه داد

_راستش منو بکهیون همو میشناختیم و من بهش گفته بودم دعوتش میکنم و راستش خیلی دلم میخواد عمارت و بهش نشون بدم پس

اقای پارک سریع بین حرفاش پریدو با لبخند به چانیولو بکهیون خیره شد

اره پسرم برو عمارتو نشون بده هر چند خود بکهیون همه اینجارو از حفظه+

چانیول با این حرف باباش گیج شد اما سریع تر از سرعت نور الان پارک چانیولی بود که دست بکهیونو گرفت و به سمت باغ میبردش

سهون که مثل مرغ سرشو به اطراف میچرخوند و شکه تر از خود بکهیون شده بود هنوز موقعیت دقیقا درک نکرده بود الان چی شد؟

با قدمای بلند دستای بکهیونو محکم گرفته بود جوری که فکر میکرد قراره همین الان بکهیون همه چیو لو بده سفت چسبیده بودش که بکهیون بلاخره موقعیت رو انالیز کردو داد کشید و اون یکی دستشو محکم میکوبوند توی دست چانیول

_یاااا عوضی دو شخصیتی دستمو ول کن از جا کندیشون
بعد از نگرفتن جواب و همینطور قدم برداشتن دوبار صداشو بلند کرد
_یااااااااااا با توام

بعد از کوبیده شدن کمرش به دور ترین گوشه باغ اخش در اومد

+چی عوضی دوشخصیتی؟

بکهیون عصبی تر از همیشه صداشو برد بالا

این چه مزخرفاتی بود سرهم کردی؟فک کردی احمقم؟اصن تو اینجا چیکار میکنی؟_

چانیول نگاه ترسناکیو بهش انداخت

یه امروزو مثل ادما رفتار کن+

بکهیون پوزخند عصبی زد

پووف ببین کی داره از ادما حرف میزنه که خودش حتی ادمم نیست_

چانیول دست چپشو با عصبانید به دیوار کوبید و مستقیم توی چشمای خشمگین و گیج بکهیون زل زد

یه بار دیگ میگم به نفعته امروزو زیپ دهن خوشگلتو ببندی وگرنه +

بکهیون پوزخند اعصاب خورد کنی زدو دستاشو جمع کرد تو سینش و زل زد تو چشمای عصبی چانیول

_وگرنه چه اتفاقی میوفته؟

-------------------

🍭دردسر شیرینWhere stories live. Discover now