وقتی زیر عمل بودم،نمیتونستم فکر کنم
ولی مطمئنم که اگر میتونستم، فقط به تو...تو ، تو و تو فکر می کردم
DU LIEST GERADE
00:00 *completed* [L.S]
Fanfictionساعت ۱۲:۰۰ سیندرلا پرنسش رو ترک میکنه و یه کفش شیشه ای رو روی پله های مرمر راه پله ی بزرگ جا میزاره... ساعت ۱۲:۰۰ از اون فرار کردم... ولی برعکس سیندرلا،من یه چیز کوچیک رو تو راهم جا نزاشتم. •رتبه اول توی داستان های کوتاه بهترین داستان کوتاه در مسابق...
23:35
وقتی زیر عمل بودم،نمیتونستم فکر کنم
ولی مطمئنم که اگر میتونستم، فقط به تو...تو ، تو و تو فکر می کردم