حس غیرقابل باوری داشت
هیچوقت فکر نمیکردم که اولین عشق امیدوار کنندم بتونه درحقیقت به یه چیز بیشتر رشد کنه
आप पढ़ रहे हैं
00:00 *completed* [L.S]
फैनफिक्शनساعت ۱۲:۰۰ سیندرلا پرنسش رو ترک میکنه و یه کفش شیشه ای رو روی پله های مرمر راه پله ی بزرگ جا میزاره... ساعت ۱۲:۰۰ از اون فرار کردم... ولی برعکس سیندرلا،من یه چیز کوچیک رو تو راهم جا نزاشتم. •رتبه اول توی داستان های کوتاه بهترین داستان کوتاه در مسابق...
23:29
حس غیرقابل باوری داشت
هیچوقت فکر نمیکردم که اولین عشق امیدوار کنندم بتونه درحقیقت به یه چیز بیشتر رشد کنه