من یه واکنش خیلی قوی رو ازت انتظار داشتم، ولی تو فقط لبخند زدی و گفتی
"منم ازت خوشم میاد؛راستشو بخوای،خیلی""I like you too;a lot,in fact." :)
YOU ARE READING
00:00 *completed* [L.S]
Fanfictionساعت ۱۲:۰۰ سیندرلا پرنسش رو ترک میکنه و یه کفش شیشه ای رو روی پله های مرمر راه پله ی بزرگ جا میزاره... ساعت ۱۲:۰۰ از اون فرار کردم... ولی برعکس سیندرلا،من یه چیز کوچیک رو تو راهم جا نزاشتم. •رتبه اول توی داستان های کوتاه بهترین داستان کوتاه در مسابق...
23:27
من یه واکنش خیلی قوی رو ازت انتظار داشتم، ولی تو فقط لبخند زدی و گفتی
"منم ازت خوشم میاد؛راستشو بخوای،خیلی""I like you too;a lot,in fact." :)