۱۵- تو برای من بی‌نقصی.

348 56 46
                                    

Song for this Chapter: 'Little things' by One Direction



یک ثانیه ام نشد تا بازوهای هری و لویی دور دایانایی که میلرزید قرار بگیرن. ذهن هری به طور غیر قابل کنترلی کار می کرد. این دختر بیچاره آسیب دیده بود؟ وقتی قبلا دیدش اون خیلی راحت به نظر می رسید، آزادانه با کاپیتان حرف می زد. شاید همه ش نمایش بود.

برای یه مدت بدون توقف راه رفتن، هری درست به حرفایی که لویی برای آروم کردن دایانا می زد گوش نمی کرد. همینجوری گذشت تا اینکه وقتی بالاخره به مخفیگاه رسیدن همه چیز جهنمی شد.

صدای چندتا فریاد شنیده شد، هری نصفشونم به زور میتونست متوجه شه، فقط یه سری فحش و جملات قاطی پاتی می شنید.

"لویی، چرا اون اینجاست؟" کاترین با لحن محکم و صدای خشنی بازخواست کرد.

"نمیتونید ببینید اون زخمیه؟ لعنت بر شیطون، یکی بهمون کمک کنه!" لویی جواب داد. اونا بیشتر از هر سرعتی که تا اون موقع هری ازشون دیده بود حرکت کردن. لیام و زین کمکشون کردن دایانا رو بگیرن و دخترا یه طرف دیگه رفتن، احتمالا برای اینکه دنبال یه جعبۀ کمک های اولیه بگردن.

وقتی دایانا رو زمین گذاشتن، همه اونقدر سریع حرکت کردن که کاملا با مغز هری که نمیتونست همه چیزُ تو خودش جا بده جور در میومد. همزمان با بیرون دادن نفسش دستاشُ تو موهاش کشید و سعی کرد رو چیزی که داشت اتفاق میفتاد تمرکز کنه. این چند دقیقه طول کشید، ولی وقتی هری به یه حالت نسبتا عادی برگشت، به نظر رسید جواب سوالا داده شده. همه اونا به دقت با دایانا رفتار کردن تا اینکه النور اومد، دستاشُ رو دستای دایانا گذاشت و به نرم ترین حالت ممکن اسمشُ پرسید.

"دایانا." به زور یه زمزمه بود، ولی قابل قبول بود.

"چجوری اومدی اینجا؟" لویی پرسید، لحنش به اندازه النور نرم نبود، ولی بهترین چیزی بود که تو اون لحظه میتونست داشته باشه.

"د-دروغ ها، قولای الکی..." اون جواب داد، صداش حالت لرزونشُ بیشتر مشخص می کرد.

"اون اوردت اینجا؟" هری بالاخره حرف زد، همه چشما روش قرار گرفتن. در هر صورت اون هیچکدوم از نگاهای خیره رو ندید؛ چشماش روی دایانا بودن.

"ا-اون قول همه چیزُ بهم داد؛ اون گفت زندگی اینجا بهتر میشه. من خیلی ا-احمق بودم." کلماتش بخاطر گریه کردن قطع میشدن.

"باهات چیکار کرد؟" کاترین به نرمی پرسید.

بعد از چند لحظه تردید دایانا خواست بهشون نشون بده. ولی وقتی اینکارُ کرد، اونقدر محکم لبشُ گاز گرفت که ازش خون اومد. نگاهای اونا عوض نشد، صبر کردن. اون آب دهنشُ قورت داد، و لباسشُ چند سانتی متر بالا برد. یه مجموعه از صدای بریدن نفس شنیده شد، ولی هری چیزی به غیر از اینم انتظار نداشت. کمر دایانا ازلکه های بنفش پر بود، به اضافه چیزی که به نظر میرسید علامت سوختگی باشه. انزجار رگای اونا رو پر کرد.

Mad World (Persian translation) | L.S/Peter Pan crossoverWhere stories live. Discover now