۱- دنیای دیوونه

2.1K 252 55
                                    

#unedited


"... و اونا برای همیشه با خوشحالی زندگی کردن." هری استایلز در حالی که به جمله آخر اخم کرده بود کتاب رو به آرومی بست. زمان زیادی پیدا نکرد برای مکث کردن روی پایان غیرواقعی داستان وقتی که یه صدای خرخر کوچیک رو از پشت سرش شنید.

"داری چیکار می کنی؟ برای بچه ها داستان میخونی؟" /پدر/ هری از توی راهرو پرسید. هری چیزای زیادی تو ظاهرش رو از پدر واقعیش به ارث برده بود؛ چشای سبز تیرش، پوست نرم و کمرنگ با لپای یکم صورتی، استخوان بندی درشت همراه بدن مردونش، و تا الان چیز مهمی که به پدرش نرفته بود موهای قهوه ای فرفریش بود. موهای هری باعث میشد اون یکم دخترونه به نظر برسه، با اینکه زیاد بلند نبود، فقط تا اول گردنش پایین اومده بود و اوناام فقط حلقه هاش بودن. موهای هری بعضی وقتا توی چشماش می ریخت، که باعث می شد اون 'موکنار زدن' معروفش رو انجام بده که /پدر/ ش همیشه مسخره می کرد و به دخترا میگفت که اون فقط داره سعی می کنه با استفاده از ظاهرش با اونا لاس بزنه.

می دونید، هری هیچوقت پدر واقعیشو ندیده بود. البته، اون عکسایی رو دیده بود که کسایی که اهمیت می دادن بهش نشون داده بودن تا باعث بشن اینطور به نظر برسه که نگاه کردن به یه مرد غریبه تو عکس میتونه برای هری معنا داشته باشه، که مشخصا نداشت. هری الان یه پدر ناتنی داشت که فقط ازش ممنون بود برای اینکه یه سقفی بالای سرش گذاشته و بهش غذا میده وقتی که احتیاج داره. البته که هری تنها کسی نبود که پدرش تو اون خونه باید بهش رسیدگی می کرد. خونه ای که هری توش بود فقط پسرا رو می گرفت ، و برای /مادر/ش این رو آسون تر می کرد که باهاشون جداگانه دست و پنجه نرم کنه. مادر واقعی هری موقع به دنیا اوردنش فوت کرد، موقعیت عجیب غریبیه واقعا. آرزوش قبل از مرگ این بود که مطمئن بشه هری نجات پیدا کرده؛ به هر حال هری، نمیدونست، این قضیه باعث می شد فکر کنه که مرگ مادرش تقصیر خودش بوده، واضحه که نبود ولی هری حساس بود.

"متاسفم هنری... من پیداش کردم و من فقط..." هری حرفشو قطع کرد و کتابو با خجالت تو دستاش گرفت. هم برای هری و هم برای بقیه پسرایی که تو اون خونه زندگی می کردن راحت تر بود که به اون مرد بگن هنری تا اینکه با فحش صداش کنن. هری با این قضیه مشکلی نداشت، اینطوری بهتر بود.

"نمی تونی جلوی خودتو بگیری هان؟ تو یه پسر گستاخی، استایلز. حالا بجنب. همه منتظر تو هستن، یه عالمه دختر مشتاق اون پایینن اگه میدونی منظورم چیه." هری نمیدونست و نمیخواست هم فکر کنه که هنری منظورش چی بود. خودشو مرتب کرد، بهترین لبخند مصنوعیشو زد و از کتابخونه خارج شد.

هری توی سنی بود که باید یه جفت می داشت، جشنی که برگزار شده بود اشاره کوچیکی به این داشت که هری باید برای خودش یه دختر پیدا کنه. آخرین پسری که هنری برنامه ریزی کرد شب پارتی یه دختر پیدا کنه. شخصاً، هری بخاطر همهٔ این ارتباطا راحت نبود. برای اینکه بدونید، هری استایلز گیج شده بود.

Mad World (Persian translation) | L.S/Peter Pan crossoverWhere stories live. Discover now