21 : فرشته‌کوچولوی خانواده‌ی فراستین

323 60 25
                                    

Song>> Linkin Park- Leave Out All The Rest

_ خب اون قرارمون چی میشه ؟

لینزی وقتی دستشو توی دست بروک قفل میکنه میپرسه ‌. از وقتی قرارشون برای نجات دادن نوا به تعویق افتاد ، لینزی خیلی بهش فک کرده بود . اون یه حسی داشت که اون قرار بود یه شب خاص باشه ، اگه فقط میدونست ...

_ اوه ، خب ، هروقت که وقت کنیم ‌. و البته تو بخوای .
بروک یه لبخند نصفه و نیمه به دوست دخترش میزنه و یه بوسه روی سرش میذاره .

_ شوخیت گرفته ؟ معلومه که میخوام . از وقتی گفتی فقط بهش فک کردم !
لینزی بعد از اینکه فهمید چی گفته قرمز شد و نگاهشو گرفت ‌.

بروک یه ابروشو بالا داد و پوزخندی راهشو به صورتش باز‌ کرد .
_ اوه آره ؟ انقدر دوست داری با من سر یه قرار بری؟ خب چرا زودتر نگفتی بیبی ؟!
با لحن کنایه‌ای میگه و لینزی بهش چشم‌غره میره .

_ عوضی
دستشو از دست بروک درمیاره و پشتشو بهش نگاه میکنه . دست به سینه میشه و مثل بچه‌کوچیکا اخم میکنه ‌.

بروک نمیتونه جلوی خندشو بگیره و لینزی فقط بیشتر براش قیافه میگیره . بروک پشتش میره و بغلش میکنه . چونشو روی شونه‌ی دوست دخترش میذاره .

_ عاوووو قهر نکن دیگه لینز . نگاه کن بروک ناراحته ‌.
لب پایینشو بیرون میده و چشماشو مثل گربه‌ ی شرک گشاد میکنه . لینزی توی دلش به حرکات مسخرش میخنده اما نمیذاره دل بروک به اونا خوش باشه . آزار و اذیت همیشه دو طرفست ‌.

لینزی شونشو بالا میندازه میخواد یه تیکه ی دیگه بندازه که بروک دستاشو روی شکم لینزی میذاره . لینزی به شکمش حساسه . از اینکه کس دیگه‌ای بخواد به شکمش دست بزنه بیزاره . اما بروک ، حسی که از این کار بروک بهش دست میده مثل اینه که روی ابرا راه میره .

شاید یه بخشیش به خاطر این باشه که آرزوشه بچه‌ی خودش و بروک رو با اون شکم حمل کنه . آره حتماً دلیلش‌ همینه .

اونا کم درباره‌ی به سرپرستی گرفتن بچه بحث نکردن ؛ اما نه بهشون حس خوبی داد و نه هیچکدوم وقت اینو داشتن که دنبال یکی بگردن که بخواد پدر باشه . بگذریم از این که در هرصورت وقت بچه‌داری ندارن .

لینزی دستاشو روی دستای بروک میذاره و انگشتاشونو اونجا تو هم قفل میکنه ‌. سرشو بیشتر به شونه‌ی دختر بلندتر فشار میده و هردوشون همزمان یه نفس عمیق میکشن . هرکی آرامش معشوقه‌اش رو توی سینش میبره .

_ خیله خب، حالا بچه‌بازی بسه میگم -

صدای لینزی‌ با رینگتون گوشیش قطع میشه ‌. یه هوفف میکشه و دستای بروک رو از دور کمرش باز میکنه تا بتونه گوشیشو از جیب پشت شلوار تنگش دربیاره ‌.

دوست نداشت کسی لحظه‌ی عاشقانه‌اش با دوست دخترش رو خراب کنه ولی با دیدن کالر آی‌دی یه لبخند از ته دل میزنه . سریع جواب میده ‌.

Waves [LGBT]Where stories live. Discover now