Chapter 6

1.4K 126 5
                                    

توی پاساژ محافظ‌ها از دور مراقب هری بودن اما مورين كنارش قدم برميداشت. هری روبروی مغازه هميشگی وايساد و به كتی كه تن مانكن بود نگاه كرد.

"چطوره؟"

هری از مورين پرسيد و مورين به اون كت نارنجی با گل های سفيد شيپوری نگاه كرد.

"اگه قرارِ تو مهمونی نقش دلقک رو ايفا كنی پس فكر كنم خوبه"

"هی تو ادب سرت نميشه؟!!"

"ادب برای كودنی مثل تو استفاده نميشه؛ توی مهمونی به اين مهمی ميخوای مثل يه دلقک لباس بپوشی؟!؟"

هری نفسی از سر بيچارگی كشيد و از مغازه فاصله گرفت.

صدای شليک گلوله توی پاساژ بلند شد، اون صدا خيلی به هری و مورين نزديک بود. گارد جمع شد دور هری، و مورين جلوی هری وايساد و يه دستش رو برد عقب و گذاشت رو سينه هری تا اگه لازم شد اونو هل بده يه طرف ديگه. دوتا آدم مسلح با ماسک دلقک از جواهر فروشی اومدن بيرون و يكيشون يه تير هوايی زد و همه مردم تو پاساژ جيغ زدن و رو زمين نشستن. اونا يه گروگان هم داشتن.

"بايد اونو از اينجا ببريم. من ترتيب اينا رو ميدم، رئيس رو از اينجا ببرين"

استيوز سريع گفت و يه قدم رفت جلو و توجه اون دوتا به استيوز جمع شد.

"هی رفيق اونيكه دستته ممكنه جون كسی رو بگيره، بهتر كه اون اسلحه رو بياری پايين، اينجا كسی مسلح نيست كه شما بخوايد از اون استفاده كنيد"

يكی از اون دوتا متوجه حركت گارد به سمت خروجی اضطراری شد و به سمت يكی از محافظ‌ها شليک كرد. مورين كه وضعيت رو تا اين حد جدی ديد يه نفس عميق كشيد و برگشت سمت اون دوتا دلقک، از كنار شلوارش دوتا چاقوی كوچيک درآورد و اين حركتش از ديد هری دور نموند.

"هی اگه اشتباه کنی فاتحه هممون خونده است"

"قبلا هم بهت گفتم؛ هرگز ن-م-ی-ر-ه"

مورين در عرض يه ثانيه چاقوها رو پرت كرد سمت اون دوتا و چند لحظه بعد اونا غرق در خون روی زمین افتاده بودن. چاقوها دقيقا به شاهرگ گردن اونا خورده بود. استيوز برگشت تا ببينه اين كار كی بود و با ديدن نيشخند پيروزمندانه مورين عصبی به طرفش رفت.

"بهت گفتم اونو از اينجا ببری نه اينكه بزنی اون دوتا رو بكشی"

"اون دوتا يكی از ما رو زخمی كردن و تو فقط ميخواستي با حرف زدن به طرز مسخره ای همه‌ی آدمای اينجا رو نجات بدی؟!؟ خب ببين چی شده، اون دوتا الان مردن و تو ميتونی برگردی سر كارت"

مورين به سمت هری برگشت.

"تو كه چيزيت نشد؟"

"نه خوبم، فقط فكر كنم پنهان كردن دوتا جنازه از سر و سامون دادن به اوضاع پيتر سخت تر باشه"

Sniper | CompleteWhere stories live. Discover now