"ميدونم كه خودتی و صدامم واضح ميشنوی. خوب گوش بده. ديگه از اون فردی كه پيری خطابش ميكردی خبری نيست، اين بار كسی كه اون ازش دستور ميگرفت شخصا بهت زنگ زده. شنيدم كه تو درخواست منو بارها و بار ها رد كردی، اما من خيلی به كسی مثل تو توی تشكيلاتم نياز دارم؛ برای همين تصميم گرفتم چيزی كه براش زندگی ميكنی رو بهت بدم. من حاضرم به صورت هفتگی به تو ٥٠٠ هزار دلار (به پول ما ميشه ٤٢٠ ميليون) دستمزد بدم. فكراتو بكن و وقتی دوباره زنگ زدم منتظر جواب های خوبم"

بوق ممتد توی گوشی پیچی اما گوشی هنوز تو دست مورين بود و بعد از چند ثانيه از دستش افتاد. رقم پيشنهادی اصلا قابل پيش بينی نبود؛ اون تو یه ماه يه ماموريت با اين مبلغ انجام ميداد اما الان قرار بود هفتگی اين مقدار پول رو بگيره. مورين قطعا اين كار رو قبول ميكرد. فوقش يک تا دو سال قرار بود محافظ باشه و بعد ديگه تموم میشد. با پولی كه از اين كار به دست میاورد ديگه لازم نبود كار كنه، خب شايد هر از گاهي برای تفريح دو سه تا ماموريت ادمكشی رو انجام میداد.
يه نيشخند زد و رفت از تو ماكروفر ساندويچش رو درآورد و با لذت گاز زد.

***

مورين با تمام غرور و اقتداری كه از خودش سراغ داشت پشت سر اون مرد پير قدم برميداشت و منتظر بود تا اون آدم سمجی كه حاضر شد برای داشتنش اين همه پول بده رو ببينه. اون مرد جلوی در اتاقی وايساد و در زد، بعد از چند لحظه وارد شد.

"قربان خانم جونز تشريف آوردن"

اون مرد به مورين اشاره كرد و مورين داخل شد و با ديدن مردی كه پشت ميز بود كاملا غافلگير شد، رئیس جمهور استايلز. مورين بايد هم از همون اول با ديدن اون همه سيستم امنيتی و محافظ و خدم و حشم حدس ميزد كه طرف بايد يه كاره ای باشه.

اون مرد از اتاق بيرون رفت و رئیس جمهور از پشت ميزش بلند شد و اومد رو ست مبل هايی كه جلوی همون ميز بود نشست.

"بيا بشين دختر جون"

اون به مورين اشاره كرد و مورين به سمت مبل روبروی اون رفت و نشست.

"ممنون كه قبول كردی"

مورين سرش رو تكون داد. اون هنوز تو شک بود.

"فکر كنم تا الان فهميده باشی چقدر كاری كه بهت محول شده حساس و خطرناكه"

مورين

بازم سرش رو تكون داد.

"اما بايد بدونی كه كار تو محافظت از من نيست، بلكه محافظت از نوه ی منه"

مورين با چشم های گشاد بهش زل زد.

"چيه نكنه فکر ميكردی بايد حتما محافظ من باشی؟!؟ هری، نوه امو ميگم، اون تنها خويشاوند زنده ی منه و با توجه به موقعيت من اون خيلی مورد تهديد قرار ميگيره. من برای محافظت از اون كسی رو ميخوام كه بتونه تو مواقع لازم حتی جونشم برای محافظت از اون بده. با توجه به دستمزدت اين كاريه كه ازت انتظار دارم"

مورين کاملا جدی به رئیس جمهور خیره شد.

"برای جون انسان هيچ قيمتی نميشه گذاشت، من اگه بميرم اون پولا برای من زندگی نميسازنن"

"آره درسته، اما تو با آگاهی به اينكه قرار يه محافظ بشی به اينجا اومدی و خودت ميدونستی اين كار ميتونه چه حوادثی رو در بر داشته باشه. حالا هم بهتر بری سر كارت، مشاور جوناس تو رو ميبره به خونه هری"

"اون جايی ديگه ای زندگی ميكنه؟!؟"

"آره. اون جوونه و شور جوونی داره و درواقع آب منو اون باهم تو یه جوب نميره. اون خيلی لج باز، يه دنده و كله شقه؛ و البته خيلی با ادبه و به احترام گذاشتن اهميت ميده. بهتره خودتو برای روبرو شدن باهاش آماده كنی"

بعد از شنيدن اين حرفا مورين توی ذهنش يه نيشخند زد.

"هه، چه آدمه چندشی"

اون يه نفس عمیق كشيد و از جاش بلند شد.

**********************
این داستان ترجمه نیست؛ با رای
و کامنت ازش حمایت کنید.

All the love ❤

Sniper | CompleteTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang