تهیونگ با مهربونی دستی به پسر گریونش کشید و اون رو درون آغوش خودش غرق کرد .
_ اخه چیزی نشده نفسم که اینجوری داری گریه میکنی عزیزکم !
+ چ..هق چرا شده ! من .. من هق سر نونام داد زدم هق ..
با گفتن بخش اخر جملش صدا و شدت گریش شد و خودش رو درون آغوش انیگماش بیشتر فشرد .
خب ماجرا این بود که بعد از کوک صحنه بوس خواهرش با هیونگ انیگماش رو دید به شدت ناراحت و عصبانی شد و با انیگماش به بخش دیگه کشتی رفتن ولی خب امگای نازدار ما یکدفعه بغض کرد و روی عرشه کشتی زد زیر گریه و انیگماش با نگرانی پسرکش رو برد به اتاق خودش تا آرومش کنه !
_ قربونت بشم اخه عزیزک من ، مطمئن باش جیهوشی ازت ناراحت نشده .
+ هق...چرا شده دیگه هق ... من میدونم هق ..
_ جونگکوک ! عزیزم لطفا گریه کردن رو تمومش کن .
+ بب..ببین توام ناراحتی از من هق . حتما ... حتماا من خیلی غرغروام هق ... حتما روی مخ همتونم ... هق .. کا...کاش اصل..اصلا جفتت نبو...
گرگ تهیونگ عصبانی از حرف های امگا سریع سمتش خم شد و لبهای گیلاسی امگاش رو به دندون گرفت .
با حرص و عصبانیتی که خواستن درونش موج میزد شروع به بوسیدن امگا کرد ، لب های بالایی و پایینی امگا رو به دندون میگرفت ک مکهای آروم ولی سریعی بهش میزد .
امگا از شدت لذتی که بهش وارد میشد بدنش سست شد و درون آغوش انیگما وارفت ، تهیونگ بین بوسه خنده ای از واکنش امگاش زد و شدت بوسه اش رو بیشتر کرد .
صدای بوسه خیسشون اتاق رو دربرگرفته بود ، تهیونگ یکی از دستاش رو پشت گردن امگا گذاشت و دست دیگش رو محکمتر دور امگاش پیچید . جونگکوک هم از حس خوب و لذتی که بهش وارد میشد به بازوی حجیم انیگما چنگ انداخت و دست دیگش قسمت سرشونه پیرهن آلفارو درون مشتش مچاله کرد .
بعد از چنددقیقه انیگما با وجود اینکه هنوزم دلش میخواست امگاش رو ببوسه از امگاش واصله گرفت تا فرصتی بهش بده و نفسی تازه کنه .
امگا بعد از اتمام بوسش با انیگماش از شدت خجالت گونه های حجیمش سرخ رنگ شده بودن و توانایی نگاه کردن به صورت انیگماش رو نداشت .
تهیونگ دستش رو زیر چونه امگاش برد و سرش رو بالا آورد . با صدای بمش که از قصد بمترش کرده بود آروم گفت
_ امگای خوشگل من چرا سرش پایینه ؟ نمیگی اینجوری صورت خوشگلت قرمز میشه و با ناز میدزدی از من نگاهتو دلم واست میره ؟ هرچند که خیلی وقته رفته ...
امگا از شدت خجالت سرش رو درون گردن انیگماش فرو برد و بینیش رو به غده رایحه انیگماش فشرد .
BINABASA MO ANG
Titanic and the love Found
Fanfictionجونگکوک امگایی که به زور مادر و نامزدش مجبور میشه به آمریکا مهاجرت کنه . اما خب اون مثل هرکسی شوق و ذوق مهاجرت و تجربه سفر با کشتی تایتانیک رو نداشت . اما چی میشه اگر توی اون کشتی درحالی که آروزی نجات داره کیم تهیونگ جفت حقیقیش رو ببینه ؟؟ Couple...
