شین هه با عصبانیت وارد اتاق شد ، اون پسرک هرزه ، همش تقصیر اون بود ، نباید اون پسر نقشه هاش رو خراب میکرد ، اون امگا باید با سونگ ازدواج میکرد .
اون با آلفا قرارداد بسته بود ، اگر اون پسر با آلفا ازدواج نمیکرد اون آلفا همه چیز رو ازش میگرفت .
پس باید پسرش رو روی جلوی جفتش خورد میکرد و بی آبروش میکرد ، باید از چشم جفتش اون رو مینداخت ، با عصبانیت از خراب شدن نقشه هاش مشتش رو میز کوبید و صدای نفس های عمیق و عصبانیش اتاق رو پر کرده بود ، باید جلوی این اتفاق شوم رو میگرفت .
******************
با برخورد نور به چشم هاش ، آروم پلکهاش رو از هم فاصله داد و با حس کردن دست هایی دور کمرش لبخندی زد و آروم به سمت آلفاش ( انیگماش ) چرخید .
با لبخند به صورت غرق در خواب آلفاش خیره شد و با نوک انگشتش انحناهای صورت آلفاش رو دنبال میکرد و لبخندی زد ، اما با یاداوری اینکه اون آلفای بد جفت بودنشون رو ازش مخفی کرده و شاید حتی نمیخواسته چیزی بهش بگه اخم کیوتی کرد و لب هاش رو پوت کرد .
اینجوری نمیشد باید یه درس درست و حسابی به این آلفای بد پنهونکار میداد تا دیگه پنهون کاری نکنه ! با حس تکون خوردن پلک های آلفا سریع خودش رو به خواب زد .
آلفا با حس بوی شیرین گیلاس در زیر بینیش آروم چشمهاش رو از هم فاصله داد و با امگای خواب کیوتش رو به رو شد . لبخندی به کیوتی و ناز بودن امگاش زد و کمی اون رو توی بغلش فشرد .
با فکر به اینکه دیشب شام نخورده بودن و ممکن بود امگاش الان گشنش باشه و حالش بد باشه نگران حال پسرکش شد .
پس آروم دستش رو روی کمر امگا میکشید تا کمکم امگاش بلند بشه و بهش غذایی بده تا بخوره .
آروم روی سرش بوسه ای زد ، و دم گوشش آروم پچ زد : کیوتی من ؟ نمیخوای بیدارشی عزیزم ؟ دیشبم شام نخورده خوابیدی پاشو عزیزم باید چیزی بخوری .
امگا توی جاش غلطی زد و به اونور خوابید اما حلقه دستهای تهیونگ دور کمرش سفتتر شد و امگا رو بیشتر به خودش چسبوند .
امگا اخمی کرد و خودش رو به سمت جلو کشید تا از حصار دستهای پرقدرت مرد بیرون بیاد اما فایدهای نداشت . امگا چشمهاش رو با کلافگی باز کرد و دست رو روی دستهای تهیونگ گذاشت و اونهارو به سختی از هم جدا کرد و سریع از روی تخت بلند شد و بدون هیچ حرفی سمت دستشویی اتاق رفت تا دست و صورتش رو بشوره .
تهیونگ متعجب از رفتار امگا روی تخت نشست و موهای بلندش رو از روی چشمهاش کنار زد و منتظر بیرون اومدن امگاش شد . امگا بعد از شستن دست و روش از دست شویی بیرون اومد و بیتوجه به آلفاش سمت اینه اتاق رفت و پشت میز آرایشیش نشست .
YOU ARE READING
Titanic and the love Found
Fanfictionجونگکوک امگایی که به زور مادر و نامزدش مجبور میشه به آمریکا مهاجرت کنه . اما خب اون مثل هرکسی شوق و ذوق مهاجرت و تجربه سفر با کشتی تایتانیک رو نداشت . اما چی میشه اگر توی اون کشتی درحالی که آروزی نجات داره کیم تهیونگ جفت حقیقیش رو ببینه ؟؟ Couple...
