Part 5

86 14 2
                                        

Pov kook :

با حس کردن گرما و نور خورشید کم کم چشم‌هام رو باز کردم و متوجه دستی دور کمرم شدم آروم توی جام چرخیدم که با صورت غرق درخواب تهیونگ مواجه شدم .

لبخند کم‌رنگی از حس آرامش و گرمای بغلش گرفتم . کاش زودتر با تهیونگ مواجه میشدم قبل این اتفاقا ، قبل از نامزد کردن با جونگ باهاش آشنا میشدم ، کاش جفتم بود !

خوش به حال اون فردی که در آینده قراره جفتش بشه . کاش تهیونگ جفتم بود و من و از این وضعیت نجات میداد ، اما این چندوقت گرگم حس شادابی بیشتری داره ، همش به میخواد توی بغل هیونگ باشه . گرگمو حس میکنم که همش داره خودشو لوس میکنم و دلیل این رفتاراش رو اصلا درک نمیکنم .

بیخیال فکرهای توی سرم شدم و آروم از جام بلند شدم و به سمت حموم رفتم.

حدود نیم ساعت بعد از حموم بیرون اومدم ، موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم . ساعتای 7 و نیم بود و هیونگ هنوز خواب ...
پوفی کردم و سمت تخت رفتم ،
+هیونگ .. هیونگ پاشو دیگه چقدر میخوابی !

توی خواب غلتی زد و صورتشو اونوری کرد .

+ پوففف . هیونگ پاشو دیگه گشنمه . پاشو دیگه ساعت 8 عه چقدر میخوابی .

_وایی بیدارم بیدارم کوک .

+ هیونگ هنوز خوابییی .

یهو بلند شد نشست و موهاشو از توی صورتش کنار زد با حرص بهم نگاه کرد و لب زد : بیدارم دیدی بیدارم .

+ آفرین هیونگ . پاشو لباس بپوش بریم غذا بخوریم گشنمه .

بدون هیچ حرفی از روی تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت تا به اتاق خودش بره و لباساش رو عوض بکنه .

روی تخت نشستم تا هیونگ کارش تموم شه که سونگ جونگ وارد اتاق شد . ترسیدم ، کاش هیونگ نمیرفت . بلند شدم و وایستادم .

= خب خب میبینم که تنها شدی .  خیلی خوب داری هرزه بازی درمیاری . مامانت بهم گفته بود پسرمن هرزه من باور نکردم .

آخر حرفش رو داد زد و من توی خودم جمع شدم . بوی قهوش شدت گرفته بود نزدیک تر شد

= ببینم تو که یادت نرفته نه ؟ یادت نرفته مال منی . یادت نرفته چندسال پیش چه اتفاقی افتاد نه ؟

با یادآوری 3 سال گذشته اشک توی چشام جمع شد نمیخواستم دوباره یادم بیاد ..
نمیخوام یادم بیاد پدرم قربانی من شد . نمیخوام نمیخوام یادم بیاد ...

+ ن...نه یا..یادم نرفته .

= خوبه خیلی خوبه . نمیخوای که تهیونگی جونتم به اون سرنوشت دچار بشه نه ؟

شوکه شدم ، نفسم بند اومد . گرگم زوزه های ناراحت و غمگین میکشید . از سمتش رفتم و با چشمای اشکیم توی چشامای بی‌رحمش زل زدم .

Titanic and‌ the love‌ FoundDonde viven las historias. Descúbrelo ahora