Pov tea :
دستشو گرفتم و به اتاقم بردمش . روی تخت نشوندمش و رفتم توی دستشویی تا جعبه ی کمک های اولیه رو بیارم . جعبه رو برداشتم و سمتش رفتم . هنوز چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم .
در جعبه رو باز کردم و پماد مخصوص کبودی رو برداشتم . کمی رو انگشت اشارم ریختم و اونو خیلی آروم و با لطافت روی قسمت قرمز پوستش کشیدم .
زیرلب با صدای آروم خطاب بهش گفتم
_ اینو میزنم برای اینکه کبود نشه . پوست حساسی داری خیلی سریع کبود و قرمز میشه . این پمادم بهت میدم اگر یه وقت اینجوری شد دوباره بزنیش .
وقتی پماد زدنم تموم شد سرمو بالا آوردم که با چشای درشت و گردش بهم خیره شده بود . دقیقا مثل یه خرگوش سرگردون . کیوتی زیر لب گفتم و بلندشدم .
_ بهتره بریم ممکنه خیلی دیربشه .
سریع از جاش بلند شد و گفت بریم . لبخندی بهش زدم و از اتاق بیرون رفتیم و توی سالن قدم زدیم تا به سالن غذاخوری برسیم . مادر اینارو دیدم و به جونگکوک گفتم باید از اینور بریم . رسیدیم سرمیز و من نشستم و کوک هم کنار من نشست و کنارش سونگ نشسته بود و روبه روی من هیونگ شیک و روبه روی کوک مادرش .
_ خیلی شرمنده که دیر شد حقیقتا تماسی داشتم که واجب بود و طول کشید . بازم شرمنده .
/ اشکالی نداره . قبل از سفارش غذا رسیدی . فقط اون امگا با تو چیکار میکنه ؟
امگا ؟؟؟ الان مادرم داره توهین میکنه ؟؟ اخه چرا ؟ به نظر میاد امگای آروم و مهربون و سربه زیری باشه . تازه خوشگلم هست ، حتی .........
_ مادر جونگکوک شی به خاطر من معطل شدن . ایشون میخواستن لباس هاشونو عوض کنن و با من بیان اما متاسفانه اینجوری شد ...
/ خیل خوب اصن دیگه کاری ندارم .
هیونگ شیک جام شراب سفید رو برداشت و برای خودش ، مادر کوک ، مادرم ، هیوجو ، من و سونگ هم ریخت . رو کرد به کوک
× جونگکوک شی ، شما هم از این شراب میخورین ؟
کوک آروم سری تکون داد و هیونگ شیک برای جونگکوک هم شراب ریخت . کوک لیوانش رو برداشت و لبش نزدیک کرد میخواست بخوره اما مادرش ...
* کوک .... فکر میکنم نباید در حضور بقیه ی بزرگترها چیزی بنوشی درسته ؟
+ مادر .... اما فکر نمیکنم کمی به جایی بربخوره درسته ؟
و لیوان رو دوباره نزدیک لب هاش کرد و کمی ازش خورد . میخواست کمی دیگه بخوره که سونگ لیوان رو از دستش کشید و محکم روی میز کوبید .
= فکر میکنم وقتی اومونی چیزی میگن باید به حرفشون گوش بدی نه ؟ یادته که توی اتاق چی بهت گفتم ؟
دیدم حلقه زدن اشک توی چشاش رو . دیدم تند تند قورت دادن آب دهنش رو . دیدم جلوگیری برای شکست بغضش رو . دیدم توی چشاش ناراحتی ، تنفر و عصبانیت رو ..
أنت تقرأ
Titanic and the love Found
أدب الهواةجونگکوک امگایی که به زور مادر و نامزدش مجبور میشه به آمریکا مهاجرت کنه . اما خب اون مثل هرکسی شوق و ذوق مهاجرت و تجربه سفر با کشتی تایتانیک رو نداشت . اما چی میشه اگر توی اون کشتی درحالی که آروزی نجات داره کیم تهیونگ جفت حقیقیش رو ببینه ؟؟ Couple...
