حدود 3 ساعتی میگذشت که ته با حس خشک شدن کمر و پاهاش از خواب بیدار شد . اتاق تاریک شده بود و حدس اینکه زیاد خوابیده بودن براش سخت نبود . کمی گردنش رو تکون داد تا از حالت خشکی دربیاد و بعد نگاهی به کنارش کرد . با دیدن امگای نازش لبخندی زد .
امگا کوچولو دستاشو دور شکم و کمر ته پیچده بود و صورتش توی پهلو آلفا فرورفته بود ، لباش پشت اون ماسک اکسیژن غنچه شده بودن .
آروم دستای کوک رو از دور کمرش باز کرد و کمرشو و پاهاشو کمی تکون داد تا از حالت خشکی دربیاد . تصمیم گرفت امگارو بیدار کنه تا باهم شام بخورن .
_ شکوفه گیلاس ؟ نمیخوای بیدارشی ؟
پسرک توی خواب بینیشو چین داد و سرشو روی بالشت تکون داد و دوباره خوابید .
_ شکوفه گیلاس ؟ بلندشو بریم شام بخوریم دکتر گفته نباید شکمت خالی باشه پاشو .
کوک نق و نوقی کرد و روشو برگردوند و ریز خندید .
_ گیلاس ؟! من که میدونم تو بیداری ! رایحت داره لوت میده .
کوک که دستش رو شده بود با ناراحتی برگشت و با لحن مظلومی روبه الفا لب زد :
+ عه هیونگی ؟ این کارا چیه ؟ تو که نباید به روم میاوردی ...
و دوباره ماسک رو روی صورتش گذاشت .
_ عه ؟؟ اینجوریاس ؟ اوکی . من میرم خودم تنها شام میخورم بعدم میرم پیش یه امگای دیگه !!
+ عه ... باشه باشه پامیشم ولی نروو .
_ خیل خب پس سریع پاشو .
کوک سرشو بالا اورد و ماسک رو از روی صورتش برداشت . چشاشو اروم اروم باز کرد و دستاشو روی چشاش کشید .
+ عه هیونگی ؟ چقدر عجیب که بیدار شدم ! وایی چه نوریی !
توی دلش خندید و غش کرد از کیوتی پسرکش . خنده ی ارومی سر داد و کوک روی تخت گذاشت و روش خیمه زد .
_ عه ؟؟ که تازه بیدار شدی !! الان یه تازه بیدارشدنی بهت نشون میدم ...
دستاشو پایین تر برد نزدیک پهلوهای کوک و یه دفعه شروع کرد به قلقلک دادنش و بعد صدای فریادهای کوک بود که بلند شد و همراهش قهقهه های ته .
+ وایی ... نک...نکن تورو..خدا هیونگیییییییی . قلقلکم میادددد . توروخدااا بسه بسههههه .
ته قلقلک دادن کوک رو تموم کرد و پیشونیشو روی پیشونی کوک گذاشت و از نفس نفس زدن های پسر زیرش نفس میکشید !
بوسه ای روی پیشونی کوک گذاشت و بعد از روش بلند شد . دستای کوک روهم کشید و بلندش کرد .
_ فدات شم لباساتو عوض کن منم لباسامو عوض کنیم و بریم شام بخوریم .
+ خب من برم اتاقم بعد میام دیگه ...
_ نمیخواد فدات شم لباسای منو بپوش !
YOU ARE READING
Titanic and the love Found
Fanfictionجونگکوک امگایی که به زور مادر و نامزدش مجبور میشه به آمریکا مهاجرت کنه . اما خب اون مثل هرکسی شوق و ذوق مهاجرت و تجربه سفر با کشتی تایتانیک رو نداشت . اما چی میشه اگر توی اون کشتی درحالی که آروزی نجات داره کیم تهیونگ جفت حقیقیش رو ببینه ؟؟ Couple...
Part 4
Start from the beginning
