نورای کوچیکی بین درخت‌ها دید که حدس زد چراغای خونه باشه. خونه خیلی دورتر به نظر می‌رسید. با خودش فکر کرد شاید این مسیر فرار رو اجدادشون زمان جنگ ساخته بودن.

ماشین روشن بود ولی چراغ‌ها خاموش بودن تا توجه کسی جلب نشه.

الیا برگشت سمت مارک:
— خوبی؟ جاییت درد نمی‌کنه؟

— نه، حالم خوبه. می‌تونیم ادامه بدیم.

الیا لبخند زد. براش عجیب بود که مارک انقدر قوی خودش رو نگه داشته، در حالی که خودش حس می‌کرد هر لحظه داره از پا درمیاد.

جی‌جی محوطه رو چک کرد تا مطمئن بشه خطری در کار نیست، بعد دستش رو به سمت الیا دراز کرد.

الیا ناخودآگاه دستش رو کشید عقب، از تعجب. معمولاً جی‌جی فقط برای یوهان کار می‌کرد، ولی گاهی هم وظیفه داشت الیا رو برسونه جایی که یوهان گفته بود. هیچ‌وقت سؤال نمی‌پرسید و به جز یه سری تکون دادن خشک و خالی، با هم حرف نمی‌زدن.

— ببخشید، قصد نداشتم بترسونمت. فقط می‌خواستم مطمئن شم می‌تونی تو این تاریکی راحت تا ماشین بری. چراغو روشن نمی‌کنم چون خطر داره

بعد با کمی خجالت صدا زد:
— مارک، برای تو هم همینه. بذار اول خواهرت رو ببرم، بعد میام سراغت

— نه، بذار یه نفس تازه کنم. اول مارک رو برسون

جی‌جی لحظه‌ای نگاهش کرد ولی بحثی نکرد. وقت خیلی مهم بود. سریع رفت سمت مارک و کمکش کرد توی ماشین جا بگیره.

هرچند دلش می‌خواست فوراً راه بیفته، اما حواسش به الیا هم بود. برگشت سمتش و با سرعت آهسته قدم برداشت. الیا با همه‌ی دخترا فرق داشت؛ باهوش، جسور و مستقل بود. اینکه بعد از از دست دادن توان راه رفتن، با کمک یوهان دوباره تونسته بود روی پا بایسته، براش یه معجزه بود. همین باعث شده بود جی‌جی تحسینش کنه و ناخودآگاه جذبش بشه.

— آماده‌ای؟
جی‌جی سعی کرد لحنش عادی باشه تا احساسات پنهانش معلوم نشه.

این بار الیا دستش رو دراز کرد. انگار داشت بهش اعتماد می‌کرد. حس گرمی داشت مثل پتوی پشمی بود.

جی‌جی بدون لحظه‌ای تردید دست الیا رو گرفت و اونو کشید سمت خودش. وقتی به سمت ماشین می‌رفتن، پاهاشون ناخودآگاه هماهنگ شد، قدم‌ها تند ولی همزمان. این نزدیکی و سکوت یه حس عجیبِ آشنا و راحتی داشت.

الیا تازه می‌خواست سوار ماشین بشه که صدای تیراندازی از داخل خونه بلند شد. با وحشت به جی‌جی نگاه کرد.

— یوهان! نههههه!

از ماشین بیرون پرید، می‌خواست برگرده پیش یوهان. ترس همه‌ی عقلشو ازش گرفته بود. باید مطمئن می‌شد که حالش خوبه.

The Return of Devil JudgeWhere stories live. Discover now