Chapter 2

1.2K 144 12
                                        

گائون با لبخند به دریای گیاه روبروش خیره شده بود. رزماری، پونه، آویشن، شوید، مریم گلی، جعفری، ریحون و خیلی از گیاهای دیگه.
هرکدومشون تو قسمت جداگونه ی خودشون رشد کرده بودن و بوشون فضارو معطر کرده بود.
از نیش بازش معلوم بود که از کارش خیلی خوشحاله. با شنیدن صدای قدمهایی، برگشت. انتظار داشت خانم جی خدمتکار خونه رو ببینه ولی وقتی یوهانو بجاش دید تعجب کرد. یوهان درحالی که دستاش تو جیباش بود با قدمایی آروم به سمتش میومد. گائون که با دیدن یوهان ماتش برده بود به این فکر کرد که چجوری میتونه حتی بیرون خونه هم اینقدر جذاب باشه.
با ابرو های بالا رفته پرسید
+اینجا چیکار میکنی؟

_چی؟ نمیتونم تو حیاط خونم قدم بزنم؟

شاید بخاطر نور آفتاب یا صدای جیک جیک پرنده ها بود ولی وقتی گائون به خودش اومد، خودشو درحال لبخند زدن کنار قاضی قدرتمندش دید.
البته بهتره بگیم رئیس دادگستری!
یوهان آدم دمدمی مزاجی بود. مردی که الان روبروش بایستاده بود زمین تا آسمون با اون قاضی بیرحم توی دادگاه فرق داشت.
گائون بازم رفت تو فکر. یوهان معمولا کم میومد بیرون خونه و بیشتر تایمشو با مطالعه یا تو اتاق خوابش میگذروند.
یدفعه تصویر یوهان با بالاتنه ی لخت تو ذهنش پررنگ شد. اونموقع یوهان بخاطر کابوساش نصفه شب از خواب پریده بود و موهای بهم ریختش، بالاتنه ی لختش که از عرق خیس بود و نفس نفس زدناش باعث میشد هرکی ندونه فکر کنه کل شبو درحال انجام کارای خاکبرسری بوده
چش شده بود؟ چرا ذهنش داشت این تصاویرو یادش میورد؟ باید مغزشو با اسید میشست.

سریع افکار کثیفشو پس زد و شروع کرد به توضیح دادن:
+من فقط منتظر خانوم جی بودم، نمیدونم امروز در چه حاله...‌ بعد اینکه تو و الیا رفتین خانوم جی تماس گرفت و راجب بیزینسش که فروش غذاهای سالم بود باهام حرف زد منم بهش پیشنهاد دادم از گیاهای دارویی تو محصولاتش استفاده کنه. برای پرورش گیاها یه جای مناسبم لازم داشتیم و از اونجایی که به خونت دسترسی داشتیم تصمیم گرفتیم از حیاط خونت استفاده کنیم. اولش فقط رزماری بود ولی بعدش خانوم جی چیزای بیشتریو امتحان کرد و اینجوری شد که یه باغچه پر از گیاه درست کردیم...

با دستپاچه حرف زدن و توضیحات سریعش، یوهان نمیدونست بخنده یا صورت جدیشو حفظ کنه

با لحن نرمی جواب داد
_اشکالی نداره
همین دو کلمه برای بالا رفتن ضربان قلب گائون کافی بودن.

+داره! ما بدون اجازت از حیاط خونت استفاده کردیم و داریم از اون گیاها پول در میاریم...

_خب پس ده درصد سودتونو بدین به من

+چی؟
عین روز روشن بود یوهان داره سر به سرش میزاره.

+ده درصد برای کسی که ده ها سال برای خونوادتون کار کرده زیاد نیست؟

_قاضی کیم قضاوت درستت کجا رفته؟ الان نباید از صابخونه ی بیگناه دفاع کنی؟

+اره ارواح عمت تو بیگناهی
یوهان دیگه نتونست خودشو نگه داره و صدای خندش بلند شد. گائون با خودش فکر کرد قشنگترین خنده ایه که تا حالا تو عمرش شنیده.

The Return of Devil JudgeWhere stories live. Discover now