Chapter 10 (P2)

749 60 30
                                        

گائون کشوی فریزر بزرگو باز کرد و نگاهشو رو بستنی‌ها چرخوند. دستی از پشت بهش رسید و یه بسته رو برداشت. روی بسته نوشته بود شکلات تلخ بلژیکی، بستنی موردعلاقش. با تعجب برگشت و به یوهان که لباس ورزشی راحتی پوشیده بود، سوالی نگاه کرد.

_ الیا بهم گفت

گائون به چشمای دوست‌داشتنی‌ای که خیره‌ی بهش بودن نگاه کرد. نمیتونست جلوی سرخ شدنشو بگیره. این اتفاق هربار که یوهان بهش توجه خاصی نشون میداد میفتاد.
بعد از کار بود و هردوی اونا "سر قرار" بودن.

_ ممنونم

گائون با خجالت لبخندی بهش زد. به این توجه‌های یوهان عادت نداشت و با اینکه خیلی خوشحال بود که دوباره یوهانو تو زندگیش داره، یکم طول میکشید تا به این واقعیت که با رئیس و قاضی ارشدش تو رابطه‌ست عادت کنه.

یوهان همیشه از اینکه چقدر راحت میتونست باعث قرمز شدن گائون بشه، لذت میبرد. هیچکدومشون تا حالا تو یه رابطه جدی نبودن. گائون متوجه شد رابطه‌ای که با سوهیون داشت، اگرچه دوسش داشت ولی ممکن بود دووم نیاره چون اون همیشه سعی میکرد رضایت اونو جلب کنه تا باعث ناراحتیش نشه.

با یوهان میتونست خودش باشه. نیازی نبود نگران احساساتش باشه و نیازی به اجازه برای کشف مرزهاش نداشت. یوهان بهش اعتماد کامل داشت، حتی زمانی که احساس میکرد باید روی امنیت گائون کنترل داشته باشه. این رابطه‌ای بود که گائون میتونست راحت نفس بکشه و با خودش کاملا راحت باشه.

اونا چندتا قانون اساسی وضع کرده بودن. تو طول زمانی که تنها بودن هیچ صحبتی راجب کار نمیکردن و برنامه‌هاشون شامل کارای عادی مثل رفتن به سوپرمارکت، نوشیدن تو بار، رفتن به رستوران و دویدن باهم بود. این عادی بودن برای گائون خیلی لذت‌بخش بود.

به همین‌ دلیل، با اینکه گائون دوست داشت زودتر یوهانو از وضعیت مارک باخبر کنه، تمام وقتشو برای یوهان گذاشت و حرفی از کار نزد.

اونا تصمیم گرفتن بعد از پارک کردن ماشین، تو پارک قدم بزنن و از یه مغازه کوچیک بستنی بخرن.
اونا به پارک رسیدن و روی یه نیمکت چوبی نشستن. چراغی که بالای سرشون بود نور کم‌سویی از خودش ساطع میکرد و باعث میشد سایه‌شون روی زمین بیفته.

_ میتونی زیبایی پارکو حتی تو شب ببینی؟
گائون هوای سردو به ریه کشید و به آرومی بازدم کرد.

یوهان به اطداف نگاه کرد، باید موافقت میکرد. مه ملایمی که تو پارک پیچیده بود و درختایی که مسیر باریک و پیچ‌دار رو میپوشوندن، حس آرامش میدادن.

شبای یوهان کاملا با تفسیر گائون از اون شب در تضاد بود.
شبا وقتی بود که اون باید دنیای فاسدو به هروسیله‌ای که میشد اصلاح میکرد، و اگر لازم لاشه دوباره اینکارو میکرد، مخصوصا برای حفاظت از کسایی که دوسشون داره. اون منبع قدرت و عدالت بود. اگر مجبور بود بین عشق و عدالت یکی رو انتخاب کنه، گائون میومد تو ذهنش. گائون هردو بود، هم عشق هم عدالت. اون لحظه متوجه شد چقدر خوش‌شانسه که هردوی اونارو تو وجود عزیزترینش داره.

The Return of Devil JudgeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora