بچه ها جمله هایی که با فونت ایتالیک میزارم ینی افکار شخصیتان
صدای قدمای تندی روی کفپوشای چوبی راهرویی که به آشپزخونه ختم میشد، میومد. گائون منتظر بود هرلحظه یکی تو ورودی آشپزخونه ظاهر شه ولی کسی نیومد. بجاش ایندفعه صدا از سمت در اصلی امارت اومد. چرا رئیسش امروز مثل مرغ سرکنده همش اینور اونور میرفت؟
اجاق برقیو خاموش کرد و سرشو دراز کرد تا توی راهرو رو ببینه که چشمش خورد به یوهان که داشت از اتاق میومد بیرون، کت و شلوار گرون قیمتش به خوبی روی تنش نشسته بود و بدن خوش فرمشو نشون میداد.
رو بهش پرسید:
+کجا داری میری؟
یوهان فورا از حرکت بایستاد. دستش هنوز رو دستگیره ی دری که داشت پشت سرش میبست، بود.
پس بیبیش همه ی حرکاتشو زیرنظر داشت! لبخندی زد و چرخید تا گائونو ببینه.
یه پیشبند سفید دور کمرش بسته بود، موهای موج دارش مثل همیشه روی پیشونیش ریخته بود و یه کفگیرم دستش بود.
گااد چقد این بشر سکسیه. مثل الهه هاست!
ساعت مچیشو نگاه کرد، هنوز چند دقیقه وقت داشت. هوارو به ریه هاش کشید و مشغول دید زدن پرشس خوشگلش که داشت به طرفش میومد، شد.
+این وقت صبح کجا میخوای بری؟
یوهان همچنان درگیر صورت گائون و هیز بازیش بود.
گائون با بی جواب موندن سوالش کفگیرو جلو صورت یوهان تکون داد و گفت:
+ماموریت کاری داری یا میخوای بری دیدن کسی...
هنوز حرفش تموم نشده بود که دستش کشیده شد. یوهان طبق عادتش دست گائونو که کفگیرو گرفته بود چسبوند به دیوار و با دست دیگش هولش داد عقب و بدنشو بین خودش و دیوار گیر انداخت. نگاهی به کفگیر کرد و با خودش فکر کرد: شاید کفگیرم وسیله ی خوبی برا اسپنک زدن باشه ها!
صورتشو برد جلو و در گوش گائون لب زد:
_فضولی برا گربه ها خوب نیست
و بعد نفس داغشو رو گردن گائون رها کرد که باعث شد صورت گائون قرمز شه.
+پس نمیخوای بهم بگی یا نمیتونی بگی؟
تقلا کرد تا دستشو از چنگ یوهان در بیاره ولی یوهان بی توجه بهش، صورتشو نزدیکتر برد و چشمای گائون با این حرکتش گشاد شدن. نزدیک بودن بیش از حد یوهان بهش باعث شده بود سیبک گلوش بالا پایین بره و نفسش تو سینه حبس شه.
فشار دستشو روی دست گائون بیشتر کرد و زل زد به لبای نرمش. اون یکی دستشو از رو سینش برداشت و بجاش چونه ی گائونو گرفت. گائون با احساس انگشت شست یوهان که تصادفا گوشه ی لبش کشیده شد، به خودش لرزید.
یوهان شروع کرد به دست انداختنش:
_چرا داری مثل این زنایی که شوهرشونو بازجویی میکنن حرف میزنی؟
بالاخره با زور و زحمت دستشو از زیر دست یوهان کشید بیرون و باعث شد یوهان یه قدم بره عقب.
دستاشو به کمر زد و با غرغر گفت:
+تو الان به کی گفتی زن؟
یوهان به پیشبند و کفگیرش اشاره کرد و جواب داد:
_خب وقتی اینجوری میبینمت چیز دیگه ای نمیاد به ذهنم!
گائون با حرفش کفری شد و تو دلش گفت:
چقدر این مرتیکه بی حیاعه اخه!
و بعد به یوهان نگاه کرد:
+اخه کی میاد زن آدم روانی ای مثل تو بشه؟
گائون رانندگی یوهان تو شب مهمونی بنیاد مسئولیت اجتماعی رو یادش اومد. جانگ سون آه تو مخش فرو کرده بود که یوهان برادرشو کشته و پولاشو دزدیده و اونم اونقدر عصبانی بود که با یوهان یه کلمم حرف نزد و یوهانم بخاطر اینکه توجهشو جلب کنه از عمد ماشینو از جهت مستقیم خارج کرد و بعدش عین دیوونه ها میخندید.
_امشب دیر میام خونه. میخوام غذای موردعلاقمو برا شام بپزی {و این یعنی تو همین الانشم زنمی!}
چشمکی به گائون زد و لباشو انگار که میخواد بهش بوس بده جمع کرد و تو یه چشم بهم زدن درحالی که فوشای گائون پشت سرش قطار میشد، از خونه رفت بیرون.
+مگه من آشپزتم؟ فکر کردی چه خری هستی؟
این مردک آدم بشو نیست!
***
YOU ARE READING
The Return of Devil Judge
FanfictionThe devil judge Couple: Kang Yohan & Kim Gaon Genre: Bl, Romance, Crime, Author: Mist3moon3
