یوهان با صدای آب بیدار شد.
چشماش رو بسته نگه داشت و تصور کرد داره خودش رو به آب میسپره، پر میشه از همون چیزی که خلأ درونش رو میبلعید.
از وقتی گائون رفته بود، درست و حسابی نخوابیده بود.
یه بخش از ذهنش نمیذاشت غرق توی دلسوزی برای خودش بشه، چون به خودش قول داده بود همیشه همهچی رو تحت کنترل نگه داره. ولی الان؟ همهچی از دستش در رفته بود.
این بار یکی جرات کرده بود در برابرش بایسته، مخالفت کنه و حتی پسش بزنه.
از همون اول، وقتی پای گائون به زندگیش باز شد، یه کشش عجیب حس کرده بود؛ مثل دنبال پروانه دویدن، جذب اون زیبایی و معصومیتش شده بود.
ولی وقتی بالاخره به دستش آوردش، قدرشو ندونست و حالا پروانه پر کشیده بود. یوهان مدتها بود میدونست که احساس عمیقی به گائون داره، و حالا نبودنش ضعف بزرگی تو وجودش ایجاد کرده بود؛ حسی که اصلاً براش غریبه بود.
فکر میکرد گائون رو میشناسه، ولی بدجوری دست کمش گرفته بود. اون قلب مهربون اگه درست باهاش رفتار نمیکردی، میتونست شعلهور بشه. گائون اعتیادش بود. پس چطور انقدر راحت از دستش داده بود؟
صدای آب دوباره افکارشو برید. این بار با چشمهای گشاد از جا پرید و نشست روی تخت. پاشو انداخت بیرون و ناخودآگاه دمپاییهاشو پوشید.
بلند شد، رفت سمت پنجره. یه کم پرده رو کنار زد و نفسشو حبس کرد.
همون چیزی که انتظارشو داشت جلو چشمش بود. ضربان قلبش تند شد. اونجا، وسط باغچه، پشت بهش، گائون ایستاده بود و گیاههای دارویی رو آب میداد.
یهو گلوی یوهان خشک شد. همون لحظه فهمید چقدر دلتنگشه.
گائون وسط باغچه وایستاده بود، و شلنگ آب دستش. خیلی عادی به نظر میرسید. یوهان باید جلوی خودش رو میگرفت که نپره بره به آغوش بکشتش، سرشو بذاره روی موهاش، پشت گردنش رو ببوسه و دستاش روی پوست گرمش سر بخوره.
فکر کرد اگه یه کم آب روی پیرهنش بریزه و خیس شه… وای که چه منظرهای میشه! اون پیرهن سفید نازک خیسخورده، چسبیده به بدنش… حتی همون چمن میتونست بشه یه تخت نرم.
یوهان به سختی آب دهنش رو قورت داد، از پررویی افکار خودش شوکه شد. با دست محکم زد توی صورتش که از رویا بیرون بیاد.
همون لحظه گائون برگشت و دقیقاً سمت پنجرهی یوهان نگاه کرد. مثل بچهای که موقع دزدیدن شیرینی گیر افتاده باشه، یوهان سریع پرده رو ول کرد، پرده برگشت سر جاش و دوباره اتاق توی تاریکی فرو رفت. دعا کرد که گائون اونو ندیده باشه.
یوهان بعد از یه مدت دوباره پرده رو کنار زد. این بار دیگه گائون اونجا نبود. یه حس سنگین تو دلش نشست. اون لحظه یه چیزو با تمام وجود فهمید: نمیتونه بدون گائون زندگی کنه.
YOU ARE READING
The Return of Devil Judge
FanfictionThe devil judge Couple: Kang Yohan & Kim Gaon Genre: Bl, Romance, Crime, Author: Mist3moon3
