— نونو بردار. من فردا صبح که دوباره میارن می‌گیرم.

گائون به دست درازشده نگاه کرد، بعد بی‌معطلی نونو ازش گرفت، با دقت که حتی یه برخورد کوچیک بینشون پیش نیاد.

یه لحظه به صورت یوهان نگاه کرد ولی هیچ‌چی از حالتش نفهمید، فقط سریع یه سرتکان داد و همون راهی رو که اومده بود برگشت.
همون‌طور که دور می‌شد، به‌وضوح حس می‌کرد نگاه یوهان مثل سوزن پشتش رو سوراخ می‌کنه. خیلی دلش می‌خواست شروع کنه به دویدن.

دم صندوق، گائون با احتیاط سرشو برگردوند تا ببینه یوهان دنبالش اومده یا نه. وقتی خبری ازش نبود نفس راحتی کشید. حتماً منتظر بود گائون خریدشو بکنه و بره تا بعد خودش ظاهر بشه.

وقتی حساب کرد و از سوپرمارکت زد بیرون، چشمش افتاد به همون SUV مشکی آشنا که جلوی در وایساده بود. قلبش یه لحظه فشرده شد، هرچند صاحبش هنوز توی فروشگاه بود. JJ هم صندلی جلو نبود، پس یعنی خود یوهان رانندگی کرده بود.

یهو تصویر ذهنیِ یوهان تنها، نشسته پشت میز آشپزخونه و داره نودل فوری می‌خوره، مثل پتک خورد توی سر گائون.
زیر لب خودش رو نفرین کرد.

رفت سراغ بسته‌ی نون، پلاستیکشو پاره کرد. نصف نون رو گذاشت توی یه کیسه دیگه و نصف دیگه رو برداشت. نیمه‌ی بسته رو گذاشت روی شیشه‌ی جلوی SUV و سریع از اونجا دور شد.

***

– صبح بخیر! یه جلسه فوری با قاضی‌القضات داریم، راجع به "مارک". ظاهراً مادرش از قاضی شکایت کرده به جرم دزدیدن پسرش.

گائون می‌دونست واقعیت چی بوده، چون خود مارک همه‌چیزو اعتراف کرده و حقیقت رو گفته بود.

– ولی… یوهـ… منظورم اینه، قاضی هیچ کار اشتباهی نکرد. اون داشت از مارک محافظت می‌کرد. حتی درخواست حضانت موقت هم داده واسه بچه.

وکیل "کو" با دقت بهش گوش داد و یه نگاه عجیب بهش انداخت. همین باعث شد گائون یهو سرخ شه.

– به نظر میاد بیشتر از چیزی که ادعا می‌کنی در جریان ماجرا هستی. می‌گفتی با قاضی هیچ رابطه‌ای نداری.

گائون حس کرد صورتش داره بیشتر می‌سوزه. چی‌ش به هم ریخته بود؟

– راستشو بخواین، من مستقیم از زبون قربانی شنیدم. مارک می‌خواست خودکشی کنه و خوش‌شانس بود که قاضی اونجا بود و نجاتش داد. جرئت نمی‌کنم حتی فکر کنم اگه یوهان اونجا نبود چی می‌شد…

خیلی دیر فهمید که یه‌جوری اسم "یوهان" رو بی‌اختیار آورده.
امیدوار بود وکیل "کو" متوجه نشده باشه. ولی درست تو همون لحظه، یوهان وارد اتاق شد.

– آماده‌این واسه جلسه؟

گائون فقط سرشو تکون داد. وکیل کو پرونده‌ها رو جمع کرد و سه‌تایی به سمت سالن جلسه رفتن. گائون نتونست چشم از پشت یوهان برداره.

The Return of Devil JudgeWhere stories live. Discover now