شونههای الیا یههو شل شد و نفس راحتی بیرون داد. بعد دست مارک رو گرفت.
— خب، برو جلو. به گائون سلام کن
مارک جرأت نکرد مستقیم به گائون نگاه کنه، فقط یه تعظیم کوچیک کرد.
قبل از اینکه گائون حتی چیزی بگه، الیا هر دوتا مرد رو از بازوشون گرفت و به سمت میزشون راه انداخت.
— بریم بشینیم و یه کم گپ بزنیم؟
الیا خودش رو کنار گائون جا داد و مارک رو مجبور کرد روبهروش بشینه. مارک با چشمهای پایین افتاده نشسته بود و هیچجور حاضر نبود به گائون نگاه کنه.
گائون حس میکرد بهتره صبور باشه و به الیا اعتماد کنه، هرچند دلش میخواست از اونجا فرار کنه.
الیا برگشت سمت گائون.
— چطوری؟ دلم برات تنگ شده بود. نبودنت تو خونهمون خیلی حس میشه
دل گائون تیر کشید وقتی کلمهی "خونهمون" رو از دهنش شنید. دیدن الیا از نزدیک همه خاطرات خوب رو زنده کرد. واقعاً چطور به اینجا رسیدن که همهچی از هم پاشید؟
یه تودهی سنگین توی گلوی گائون نشست. سخت تلاش کرد خودش رو کنترل کنه تا جلوی الیا از هم نپاشه.
— منم دلم برات تنگ شده… خیلی.
صدای گائون فقط یه نجوا بود، به زور تونست صاف حرف بزنه.
الایجا لبخند رضایتی زد، انگار دقیقاً همین جواب رو ازش انتظار داشت. بعد رو کرد به مارک.
— مارک الان با ما زندگی میکنه. خیلی سختی کشیده. ولی خیالت راحت باشه، اتاقت دست نخورده مونده. خانم لی اتاق بغل اتاق منو براش تمیز کرده. اتاق تو هنوز خالیه. هر وقت خواستی، میتونی برگردی پیش ما.
این دقت و ظرافت الیا دل گائون رو گرفت. روشن کرد که جایگاه گائون توی خونه هنوز سر جاشه، هنوز عضوی از خانواده حساب میشه.
— مطمئنم یوهان همهچی رو درست کرده. پس تو و مارک لازم نیست نگرانی داشته باشین. منم براتون خوشحالم.
الیا با رضایت سر تکون داد.
— مارک یچیزی میخواد بهت بگه. مگه نه مارک؟
گائون جا خورد از تغییر ناگهانی بحث. نگاهش رو از الیا به مارک دوخت.
همونجا بود که مارک بالاخره سرش رو بلند کرد. کلاهش رو برداشت، گذاشت روی میز و دستهاش رو لای موهاش کشید.
گائون مطمئن نبود مارک چی میخواد بگه، ولی وقتی الیا این دیدار رو ترتیب داده بود، پس حتماً مهم بود.
— س…سلام.
مارک لکنت گرفت. الایجا فوراً دستش رو گرفت، با تکون دادن سر بهش دلگرمی داد.
— سلام گائون… میخوام بابت آسیب زدن بهت معذرت بخوام. اون موقع ترسیده بودم و گیج بودم، برای همین یه کار غیرعاقلانه کردم. اگه عموم نبود، شاید بهت صدمه میزدم. متأسفم… خیلی متأسفم.
YOU ARE READING
The Return of Devil Judge
FanfictionThe devil judge Couple: Kang Yohan & Kim Gaon Genre: Bl, Romance, Crime, Author: Mist3moon3
Chapter 14
Start from the beginning
