— سلام گائون. نمی‌خواستم بترسونمت. همه‌چی خوبه. فقط دلم برات تنگ شده، مدت‌هاست ندیدمت. می‌خواستم ببینم دوست داری یه شب شام بریم بیرون، یه رستوران درست‌وحسابی. راستی تولدم هم نزدیکه.

یه نفس راحت کشید و قلبش دوباره عادی شد.
— معلومه که خیلی خوشحال می‌شم. فقط باید اعتراف کنم هنوز برات کادو نگرفتم.

صدای خنده‌ی الیا اون‌ور خط دل گائون رو پر از گرما کرد. واقعاً دوستش داشت و از اینکه از خونه بیرون زده بود، پشیمون بود. ولی چاره‌ای نداشت، هنوز آماده نبود با یوهان روبه‌رو بشه. شاید هیچ‌وقت نتونه ماجرای اون شب رو فراموش کنه.

با تکون دادن سرش، افکار منفی رو از خودش دور کرد و تمام تمرکزش رو گذاشت روی الیا. الان شادی اون مهم‌ترین چیز بود.

***

مارک با گوشه‌ی دستمال پارچه‌ای روی میز ور می‌رفت. فکرش هزار جا بود. تعجب کرده بود وقتی الیا بهش زنگ زده بود و گفته بود می‌خواد ببینتش. بالاخره اون خواهر ناتنیش محسوب می‌شد.

مارک تا وقتی که کانگ یوهان حقیقت رو بهش نگفته بود، هیچ چیزی از وجود اون خبر نداشت. مادرش حتی یه کلمه هم راجع‌به ریشه‌هاش حرف نزده بود و خب، اصلاً هم تعجب نکرد. حالا هم تصمیم گرفته بود همین راز رو پیش خودش نگه داره و چیزی به الیا نگه.

الیجا تنها اومده بود.
نمی‌دونست چطور باید بهش سلام کنه، فقط وقتی رسید از جاش بلند شد. هرچند از الیا کوچیک‌تر بود، ولی قدش ازش بلندتر بود. حس می‌کرد باید یه جوری خم بشه تا هم‌سطح نگاهش بشه، ولی چون عملاً ممکن نبود، سرشو کمی پایین انداخت و زانوهاشو کمی خم کرد.

الیجا با دقت نگاهش کرد و تو دلش شکر کرد که اصلاً شبیه پدرش یا مامانش نیست. آخرین چیزی که می‌خواست، این بود که یه نفر دیگه مدام یاد گذشته بندازتش.

— سلام. فکر کنم باید منو «آبجی بزرگه» صدا بزنی.

مارک یه نگاه خجالتی بهش انداخت و سر تکون داد.
— سلام، نونا

لبخندی که روی صورت الیجا نشست، باعث شد مارک یه کم آروم بشه.

مارک تو بچگی ارتباط خیلی کمی با هم‌سن‌ و سال‌های خودش داشت و همین، این لحظه رو براش معذب‌کننده کرده بود. خیالش راحت شد که الیا داره مسیر حرف رو پیش می‌بره.

— وقتی یوهان اول بار پیشنهاد داد همدیگه رو ببینیم، من مخالف بودم. نمی‌تونی منو سرزنش کنی، چون تو می‌خواستی به گائون آسیب بزنی. اون مثل خانواده‌مونه. طبیعیه که ازت بدم می‌اومد اون موقع.

مارک سرشو بلند کرد و بهش نگاه کرد. صراحتش رو تحسین کرد و براش مهم بود که با وجود کارایی که کرده بود، بازم انتخاب کرده بود بیاد ببینتش.

The Return of Devil JudgeWhere stories live. Discover now