با بی‌میلی، در رو کامل باز کرد.

— وکیل کو... انتظار نداشتم شما رو ببینم.

وکیل کو یه لبخند خجالتی زد.
— می‌تونم بیام تو؟

گائون با دست اشاره کرد که بفرماید داخل.

وکیل کو به آپارتمان مینیمالیستی گائون نگاه انداخت. خیلی ساده چیده شده بود، فقط با وسایل ضروری. غذاها و مواد روزمره منظم روی قفسه‌ها چیده شده بودن. چشمش افتاد به قهوه‌ی "کانو" و تو دلش پرسید نکنه علاقه‌ی گائون به این قهوه از تاثیر یوهان باشه.

گائون در رو آروم بست، به چوبش تکیه داد و دست‌هاش رو پشت کمرش قلاب کرد. بدون اینکه مستقیم نگاه کنه توی چشم‌های وکیل کو، پرسید:

— اون فرستادتتون؟

لحن گائون پر از سرزنش بود، با اینکه خوب می‌دونست وکیل کو احتمالاً فقط به دستور یوهان اومده سراغش. با این حال، اصلاً سعی نکرد پنهون کنه که از اینکه خود یوهان نیومده حسابی دلخور شده.

ـ معلومه که نه.

گائون سرشو بلند کرد، تعجب تو صورتش موج می‌زد. منتظر موند تا وکیل کو توضیح بیشتری بده. توی دلش اما، آرزو می‌کرد کاش خودِ یوهان اینجا بود تا می‌تونست همه‌ی خشمشو سرش خالی کنه.

وکیل کو آهی کشید، شونه‌هاشو انداخت پایین و ادامه داد:

ـ معلومه که کرده. بابت همه چی متأسفم. من نمی‌تونم و نمی‌خوام طرف کسی رو بگیرم. فقط اومدم پیامشو بهت برسونم. چون تو عملاً همه‌ی راه‌های ارتباطی رو باهاش بستی. داره دیوونه می‌شه، حال و هواش تلخ شده و این حالش داره به همه‌ی اطرافیاش فشار میاره.

گائون می‌دونست که دیر یا زود یوهان به چیزی که می‌خواست می‌رسید، مخصوصاً وقتی روی یه چیز گیر می‌کرد ــ این بار هم که اون گیر کرده بود به خودِ گائون.

با اینکه از دست یوهان عصبانی بود، ولی دلش نیومد سر وکیل کو خالی کنه. می‌دونست تقصیر اون نیست و فقط استرسشو بیشتر می‌کرد.

ـ خب، چی می‌خواست بهم بگه؟

ـ اممم... خب... گفت که براش توضیح منطقی وجود داره، هر چند عجیب باشه. جزئیات اینکه بینتون چی گذشته رو نگفت، فقط گفت کاری کرده که خیلی بهت ضربه زده و دلش نمی‌خواد رابطه‌تونو به خطر بندازه. بقیه چیزا رو می‌خواد حضوری بهت بگه، اگه بذاری ببینتت.

گائون پوزخند زد. "جدی؟! الان می‌خواد نقش وکیل مدافع شیطانو بازی کنه و وانمود کنه من زیادی دارم سخت می‌گیرم؟"

وقتی سکوت کرد، وکیل کو مردد شد ولی ادامه داد:

ـ همچنین گفت که احتمالاً باز هم آزارت می‌ده، و اگه این برات خیلی سخت باشه، نمی‌تونه سرزنشت کنه. گفت می‌دونه داره چیکار می‌کنه و آخرش همه‌چیو درست می‌کنه. تنها چیزی که ازت می‌خواد اینه که بهش اعتماد کنی، حتی اگه تهش ازش متنفر بشی.

The Return of Devil JudgeWhere stories live. Discover now