-کاش لااقل پسر بودی اونوقت گوشتو میکشیدم پرتت میکردم بیرون وزه کوچولو...
چان حرصی گفت و دختر بچه همچنان پررو خیرهاشون بود.
-نمیری بیرون؟
-نه...
با جواب صریح دوبارهاش چان طاقت نیاورد و رفت سمتش و آروم از بازوش گرفت تا لااقل پرتش کنه از اتاق بیرون که با زور زیاد دخترک شوکه دوباره تلاش کرد ولی باز هم نتیجهای حاصل نشد.
نگاهش رو به انگشتهای کوچیکش داد که چجوری چسبیده بودن به تخت و بدن استخونیش که سفتش کرده بود تا چان نتونه بلندش کنه.
جیسونگ شوکه اومد پیششون و عصبی نگاهش رو بین تلاشهای چان و دختر بچه جابجا کرد.
-جان من بگو شوخی میکنی؟!
گفت و چان بهت زده نگاهش کرد.
-داداش...کنده نمیشه...
با حرف چان حالا هر دو در تلاش بودن تا دختر بچهی خیره رو که در نهایت تعجب به تخت چسبیده بود بلند کنن و بالاخره بعد از کلی تقلا تونستن و دخترک با فهمیدن شکستش حالا شروع کرده بود به داد و بیداد اما دو پسر بزرگتر اصلا ترس به دلشون راه ندادن و به زور هم که شده دختر رو تقریبا از اتاق پرت کردن بیرون و درست لحظه آخر که دوباره سعی داشت با دو وارد اتاق بشه در رو به روش کوبیدن و درحالی که نفس نفس میزدن به در تکیه دادن و شوکه به هم نگاه کردن.
-پشمام...این چی بود دیگه؟!
جیسونگ بین نفس زدنهاش زمزمه کرد و چان فقط آب دهنی قورت داد.
-چرا صداش در نمیاد به نظرت؟
-نمیدونم داداش ولی من محض احتیاط همین جا میمونم تو برو لباستو عوض کن بعد من...
-اوکی...
چان مظلوم گفت و رفت تا با خیال کمی راحت لباس عوض کنه.
از اونور در، فلیکس که از حیاط برگشته بود داخل با مینایی روبرو شد که جلوی در بستهی اتاقش ایستاده بود و در حالی که عمیقا تو فکر بود دست به سینه وایساده بود و فلیکس نمیتونست از این متعجبتر بشه.
-خودت اومدی بیرون یا پرتت کردن بیرون؟
-تو چی فکر میکنی؟
دختر بچه با لبخند مارموزی برگشت سمتش و گفت و وقتی جوابی از فلیکس نگرفت راهش رو گرفت و رفت و تو خروجی در قبل از کامل خارج شدن وایساد و برگشت به فلیکسی که همچنان داشت نگاهش میکرد نگاهی انداخت.
-حواسم بهشون هست...
گفت و رفت و فلیکس فقط پوکر به جای خالیش خیره شد.
- دخترهی سلیطه...
زیر لب زمزمه کرد و تقهای به در زد.
-چان؟
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:39 ✨
Start from the beginning
