✨ part:24 ✨

111 14 4
                                        


چند دقیقه‌ای میشد که از خواب بیدار شده بود و داشت پسر کوچیک‌تر رو دید میزد.

فلیکس برخلاف حالت بیداریش زیادی مظلوم و آسیب پذیر به نظر می‌رسید و این یکم با تصویری که از بیداریش داشت متناقض بود!

الان که دقت میکرد قیافه پسر کوچیک‌تر زیادی با شخصیتش هم خونی نداشت و حس میکرد یکی از علت‌های گول خوردن و تو دامش افتادن همین بود.

اون در عین حال که مریض و رو مخ بود زیادی مظلوم به نظر می‌رسید و اینجوری شد که تو چنگش افتاده بود.

نفس عمیقی کشید و تکخندی از افکارش زد.

از کِی تا حالا انقدر بچه شده بود که بخواد صبح زودتر از پارتنرش بیدار شه و چنین افکار مریضی داشته باشه؟!

آروم تو جاش نشست و دستی به موهای بهم ریخته‌اش کشید.

برگشت و نگاهی به پسر کنارش انداخت.

دهنش نیمه باز مونده بود و یکم آب دهنش بیرون ریخته بود.

این صحنه زیادی از نظرش کیوت بود، بخاطر همین هم نتونست جلوی خودش رو بگیره و روش خم شد و آروم چونه‌اش رو گرفت و کمی فشردش که باعث شد لَباش تو دستش جمع بشه و به سمت جلو غنچه بشه.

حرصی لپ‌هاش رو فشار داد و نتونست جلوی خودش رو بگیره و خم شد و لب‌های جلو اومده‌اش رو کامل تو دهنش کشید و گاز آرومی ازشون گرفت که همین کار باعث شد فلیکس از خواب بپره و عصبی ناله کنه.

_آییییی...ولم کن وحشیییی...

با زاری داد زد و سعی کرد پسر بزرگ‌تر رو از خودش دور کنه که نتیجه عکس داد و چان حالا کاملا خودش رو انداخته بود روش و داشت همه جای صورتش رو می‌بوسید.

_ولم کنننننن...ایششش...تُفیم کردییییی...

از آزار دادنش لذت میبرد و واکنش بیش از اندازه‌اش هم بیشتر تشویقش می‌کرد.

با خنده عقب کشید و به فلیکسی که داشت صورتش رو با یقه تیشرتش خشک میکرد نگاه کرد.

_چته اول صبح اعصاب آدمو خورد می‌کنی؟

غر زد و نگاه عصبی و ناراحتی بهش انداخت.

_بکش کنار...برو اونور برم صورتمو بشورم...

چند بار سعی کرد چان رو کنار بزنه ولی وقتی نتونست بیخیال فقط خیره‌اش موند.

_شستن واسه چی؟ خودم شستم برات دیگه...

با حرف پسر بزرگ‌تر صورتش چندش شد و سرش رو چرخوند.

_نگام کن ببینم...

با حرف چان دوباره نگاه‌هاشون به هم رسید و فقط برای چند ثانیه در سکوت خیره هم موندن.

چان بالاخره مسیر نگاهش رو از چشم‌های فلیکس به لب‌هاش تغییر داد و آروم خم شد و بوسه آرومی روی لبش کاشت و یهو از جاش بلند شد و با گفتن "دیگه کافیه" ازش فاصله گرفت و رفت تو دستشویی.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now