جیسونگ با آرامش داشت به سمت خروجی میرفت و چمدونش رو پشت سرش میکشید که یهو با کشیده شدن دستهی چمدون از دستش شوکه به دوست پسر احمقش خیره شد که داشت چمدونِ دزدیدهاش رو به سمت پارکینگ میکشوند.
_یااا لی مینهو...لعنت بهت...
داد زد و بعد از نگاهی به اطراف دنبالش دوید.
_گاوی؟!
_اره نمیبینی!
مینهو خیلی جدی گفت و جیسونگ همون طور که پا به پاش میومد تکخندی از حالتش زد.
_کصخل...
زمزمه کرد و بدون مقاومتِ اضافهای پشت سرش ادامه داد.
به ماشین که رسیدن مینهو مشغول جا دادن چمدون تو صندوق شد و جیسونگ خودکار رفت جلو نشست.
انگار روتین همیشگیشون این بود که موقع قهر، مینهو برسونتش.
البته اگه اینجوری نبود باید میترسید!
چون مینهو بدجور بهش اهمیت میداد و حتی تو تخماتیکترین حالت ممکن هم حواسش بهش بود و جیسونگ یادش نمیومد از تایمی که با هم بودن مینهو بهش بیاحترامی یا بیتوجهی واقعی و طولانی مدت کرده باشه.
اون همیشه بود، فقط درصدش از صد به نود و نه میرسید که خب اون هم بخاطر لجبازی خودش بود.
واقعا گاهی نمیتونست این پسرک لجبازِ خود رایِ گستاخ رو تحمل کنه.
برای همین هم بود که هر از چندگاهی مجبور میشد آویزون خواهر عزیزش بشه و با هم دیگه مغزش رو بخورن.
مینهو هم بعد از جابجا کردن چمدون نشست داخل و چنان در رو محکم کوبید که هر دو از صداش شوکه شدن.
_دیوانهای؟ چرا درو محکم میکوبی! سر خریدن این ماشین پدرمون دراومد...
_خا حالا... ( مازندرانی باشه!)
جیسونگ اعتراض کرد و جوابش فقط تظاهر به بیخیالی مینهو شد.
هر دو نگاه حرصیای به هم انداختن و بلافاصله از هم رو برگردوندن.
با روشن شدن ماشین تا زمانی که مینهو ضبط روشن کنه بینشون رو سکوت گرفته بود و در ادامه هم فضا فقط با همون آهنگ از ساکت بودن در میومد.
با رسیدن به مقصد، جیسونگ سریع پیاده شد و مینهو برای اینکه عقب نمونه چنان تند از ماشین پرید بیرون که پاش پیچ خورد اما به روی خودش نیاورد و سریع به کمک پسر بزرگتر رفت.
جیسونگ درحال پایین آوردن چمدون بود که مینهو فوری خواست از دستش بگیرتش بخاطر همین خلقش بد شد و دستش رو محکم کشید.
_ولش کن...گفتم ولش کن...
هر بار با تخسی میگفت و چمدون رو میکشید اما مینهو با بیخیالی فقط نگاهش میکرد و گره دستش رو باز نمیکرد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
