-راستی فلیکس نگفتم بهت...مینا خانم اومده پیشمون...
-ممنون که خیلی زود بهم گفتی...
فلیکس آروم زمزمه کرد و بعد از نگاه درموندهای به چان و جیسونگِ شوکه، همون طور که کشون کشون به سمت اتاقش میرفت وسایلش رو دنبال خودش کشید و وقتی داشت از کنار دختر بچه رد میشد لگد آرومی به پهلوش زد و دختر بچه بدون عوض شدن حالت صورتش با همون لبخند گنده و چشمهای قلبی همچنان به دو پسر دیگه خیره موند و حالا جیسونگ و چان معذب شده بودن، بخاطر همین هم تند تند پشت سر فلیکس رفتن تو اتاق و تا جیسونگ خواست در رو ببنده یه چیز محکمی مانع شد و جیسونگ شوکه به پای دختر بچه که بین در مونده بود تا بسته نشه خیره موند.
-ای وای...خوبی؟ دردت آوردم...ببخشید اصلا متوجه نشدم پشت سرم بودی...
-اشکال نداره...
دختر بچه با لحن کیوتی گفت و با گستاخی در رو کامل باز کرد و اومد داخل و رفت روی تخت فلیکس نشست و خیرهاشون شد.
در نهایت تعجب، فلیکس خیلی خنثی مشغول تعویض لباس شد و دو پسر دیگه فقط شوکه در حال آنالیز این موقعیت عجیب بودن.
-فلیکس...بنظرت چیز نیست؟
-نه چان...نه...هیچی نیست...فقط مقاومت نکنین...بچهها تو این سن خیلی رو مخن و باید بگم از بدشانسی شما رو مخ ترینشون دقیقا همین چند روزی که ما اینجاییم اومده اینجا...
فلیکس خنثی و بی جون گفت و نگاه ناامیدی به دو پسر شوکه انداخت.
-یالا...عوض کنین لباساتونو...
-من عمرا جلوی یه دختر بچه لباس عوض کنم...
-اوکی...هر جور راحتین...میتونین تا آخرین روزی که اینجاییم با همین لباسا باشین چون در نهایت اون قرار نیست از اتاق بره...
فلیکس گفت و تیشرتش رو درآورد و سریع یکی دیگه پوشید و همین طور شلوارش رو با یه شلوار راحتی عوض کرد و جلوی چشمهای شوکه چان و جیسونگ از اتاق زد بیرون.
-جدی جدی رفت؟
جیسونگ گفت و نگاه جفتشون بعد خیره شدن به هم به سمت دختر بچه چرخید که همچنان داشت با نگاه مشتاقی میپاییدشون...
-دخترم...تو میتونی بری بیرون؟
-نه...
چان با جواب صریح دختر شوکه شد و تکخند عصبیای زد.
-آخه...ما باید لباس عوض کنیم!
-خب که چی؟ عوض کنین...مثل فلیکس...
-تخم سگ، فلیکس مگه همسنتـه اینجوری میگی...شیطونه میگه بزنم لهش کنما...
جیسونگ زیر لب طوری که فقط چان بشنوه هیس هیس کنان گفت و نگاه حرصی هر دو افتاد روی هم.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:39 ✨
Start from the beginning
