پسر بزرگ‌تر با دست دیگه‌اش که حالا رفته بود زیر هودیش و داشت کمرش رو چنگ مینداخت محکم به سمت خودش فشارش میداد و جای هیچ اعتراضی نمی‌داد.

واقعا تا مرز خفگی داشت می‌رفت و حس میکرد نفس گیری با دماغش کافی نیست که چان بالاخره از لب‌های سرخ و داغش که حتی یکم مزه خون هم می‌داد دست برداشت و در حدی عقب کشید که نفس‌های تند و داغش تو صورت فلیکس پخش میشد و هوش و حواس رو ازش می‌دزدید.

پیشانی‌هاشون رو به هم چسبونده بود و هر دو چنان با گستاخی به چشم‌های هم خیره بودن که انگار قرار بود برای لحظه بعدی هم دیگه رو جر بدن.

_وحشی...

میون نفس نفس زدن‌هاش اعتراض کرد و مثلا خواست حرکت کنه و از جاش بلند شه که با فشار دوباره‌ی دست‌های چان و تلنگر زدن بهش دوباره نگاه‌هاشون به هم رسید.

فلیکس آب دهنی قورت داد و منتظر حرکت بعدی پسر بزرگ‌تر موند.

اینطور نبود که خودش هم چیزی که چان میخواست رو نخواد اما یکم حالت‌های خشنش ترسناکش می‌کرد.

اونو یاد چیزی مینداخت که اصلا دوست نداشت یادآوریش کنه.

_خیلی می‌خوامت فلیکس...

بالاخره حرفی که هردوشون منتظرش بودن رو به زبون آورد و فلیکس فقط لرز رفتن بدنش رو حس کرد.

با این لحنی که چان درخواستش رو اعلام کرده بود حتی ستون‌های خوابگاه هم لرزیده بود چه برسه بدن خودش.

آب دهنی قورت داد و یکم تو جاش جابجا شد و چند ثانیه بعد با گذاشتن بوسه آرومی روی لب‌های چان جوابش رو داد و چان هم چند بار بعدی رو تو همون سبک به بوسیدنش ادامه داد با این تفاوت که حالا پسر کوچیک‌تر هم واکنش نشون میداد و میبوسیدش.

جفت دست‌هاش رو یهویی زیر باسن فلیکس برد و به سمت خودش کشیدش و یهویی از جاش بلند شد و فلیکس هم فوری دست‌هاش رو دور گردنش حلقه کرد و همون طور که چان به سمت اتاق خواب هدایتشون میکرد دوباره مشغول بوسیدن هم شدن‌.

با ورود به اتاق، چان سمت تخت رفت و با زانو روی تخت به جلو رفت و پسر کوچیک‌تر رو آروم روی تخت گذاشت بدون اینکه لب‌هاشون برای یک لحظه از هم جدا بشه.

بعد از قرار گرفتن پسر کوچیک‌تر روی تخت بوسه‌های چان از لب‌هاش جدا شد و به سمت خط فک و گردنش کشیده شد و دست‌هاش زیر هودی پسر رفت و مشغول ور رفتن با پوست نرم پهلو و نیپل‌هاش شد و فلیکس فقط به بدنش قوس میداد و سعی میکرد ناله‌هاش رو کنترل کنه و همزمان محکم تو موهای پسر بزرگ‌تر چنگ مینداخت.

چان یهو عقب کشید و همزمان که هردو نفس نفس میزدن‌ با عجله‌ی عجیبی هودی و تیشرت فلیکس رو بزور از بدنش کند و حتی موقع درآوردنش از سر فلیکس، گوش پسر کوچیک‌تر یه تای بد خورد و صداش رو درآورد.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now