گائون در بستنیو باز کرد و مقدار زیادی از اونو با قاشق برداشت و سمت دهن یوهان برد.
_ بازش کن

یوهان به آرومی دستشو رو بازوی گائون گذاشت.
_ وسط زمستون میخوای بستنی به خوردم بدی؟

_ هیجان‌انگیز نیست؟ بدن همیشه برا بستنی به اندازه کافی گرمه پس مهم نیست چه فصلی باشه!

یوهان دست گائونو گرفت و قاشقو بجای دهن خودش به سمت دهن گائون برد. گائون آهی کشید و دهنشو برای خوردن بستنی خامه‌ای باز کرد.

لحظه‌ای که بستنی وارد دهنش شد، یوهان به سرعت خم شد و اونو بوسید. طعم شکلاتی بستنی رو با لذت چشید. این حرکت یهوییش باعث شد گائون خندش بگیره‌.

_ مزش بعد از اینکه تو دهنت گرم شد خیلی بهتره

چیزی تو گائون بیدار شد و طی تصمیمی ناگهانی، روی پاهاش یوهان نشست و باعث شد ظرف بستنی از نمیکت بیفته. بی‌توجه به بستنیش، لباشو رو لبای یوهان گذاشت و با شدت بوسیدش. و تمام اشتیاقی که تو وجودش داشتو به یوهانم منتقل کرد.

دستای یوهان به سمت پشت گائون رفتن، و اون دوتا گوشت نرمو گرفت و محکم فشار داد. بدناشون روهم حرکت میکرون و نیازای همو تامین میکردن. لعنت به لباسا، ولی جفتشون میدونستن که تو یه مکان عمومین، اگرچه سیاهی شب اونارو مخفی کرده بود، ولی بازم خطرناک بود.

گوشی تو جیب پشتی یوهان لرزید. با اینکه به شدت دلش میخواست گائونو به فاک بده، منتظر اون تماس بود و دستشو به طرف گوشیش برد.

_متاسفم عزیزم. باید جواب بدم

صدای آروم و سکسی یوهان که اونو عزیزم صدا میزد، قلب گائونو به لرزه انداخت.  با بی‌میلی از روی یوهان بلند شد تا اون بتونه درست به تماسش جواب بده.
ناخودآگاه انگشتاشو به لبای متورمش کشید.

یوهان اشتباه کرد این حرکت بی‌گناهشو دید و مجبور بود ارادشو برای تمرکز رو تماس کنترل کنه. گائون هیچ تصوری از اینکه داره با یوهان چیکار میکنه نداشت و یوهان به سختی از به فاک دادن گائون روی زمین مرطوب وسط پارک منصرف شد.

صدای جی‌جی از اونطرف خط شنیده میشد.
_ اون زن عصبانیه و میخواد زودتر شمارو ببینه. هشدار داد از مارک دور بمونید و از اتفاقی که براش افتاده بود عصبانی بود و گائونو مقصر میدونست

_ ملاقاتو برا نیم ساعت دیگه تنظیم کن

گائون چیزی نمیشنید و نمیدونست چه اتفاقی داره میفته. حدس زد کارای یوهان دوباره شروع شده و اون از این لحظه که به خونه فرستاده میشه و تمام شب یوهانو نمیبینه بیزار بود. دستاشو دور سینش حلقه کرد و بدنش منقبض شد.

یوهان آهی کشید. تو ذهنش به خودش قول داد که وقتی این پرونده تموم شد، به گائون بیشتر توجه کنه.
به آرومی به گائون نزدیک شد و دستشو گرفت. و بعد دستشو کشید و به طرف ماشین بردش.

مسیر برگشت به خونه تو سکوت گذشت. هیچکدوم حرفی نزدن. گائون نگاهی به یوهان انداخت و دید تو فکر عمیقی فرو رفته. وقتی به خونه رسیدن، گائون کمربند ایمنشو باز کرد و در ماشینو باز کرد، ولی یوهان دستشو رو بازوی گائون گذاشت و جلوشو گرفت. گائون به طور غریزی برگشت و بهش نگاه کرد.

_ قول میدم بعد از تموم شدن این قضیه تمام توجهمو به تو میدم

گائون لبخند کوچیکی زد. سخت بود که از یوهان دلخور بمونه.
بعد تماشای دور شدن ماشین، گائون به سمت آشپزخونه رفت.
یدفعه چیزی تو سایه‌های ردیف بوته‌ها حرکت کرد و دستی رو دهن و بینی گائون گذاشته شد. این اتفاق به قدری سریع اتفاق افتاد کا فریاد گائون پشت دستمال سفیدی که روی دماغش گذاشته شد، خفه شد. درحالی که چشماش بسته میشد، چهره‌ی آشنای زنی رو دید که بهش لبخند میزد.
قبلش از بیهوش شدن تمام بدنش تو شوک فرو رفت.
امکان نداره... مطمئن بود که اون زن مرده.

The Return of Devil JudgeWhere stories live. Discover now