_من برات سرگرمیم؟!...بعد خودت برمیداری میگی نه من رو تو جدیم گگگگگگ...
فلیکس که دیگه کنترل رفتارش دست خودش نبود عصبی اداش رو درآور.
چان همزمان که خندهاش گرفته بود از حرف مزخرفی که خودش زده بود هم اعصابش داغون شده بود.
_ببخشید...حرفم مزخرف بود...
سریع و جدی گفت و در لحظه آتیش پسر کوچیکتر رو خوابوند.
_در ضمن چرا باید بخوام با کارات کنار بیام؟ مگه چیزی بینمونـه؟ هر کاری دوست داری بکن...برام مهم نیست...
گفت و بلافاصله با رسیدن اتوبوس سمتش رفت.
چان نفس کلافهای کشید و به زبون بی ارادهی خودش فحشی داد.
دنبالش سوار شد و سریع خودش رو بهش رسوند که بخاطر نبودن جا ایستاده بود و از دستهی بالا سرش گرفته بود.
اون هم کنارش ایستاد و با گرفتن چشم غرهای ازش تکخندی زد.
واقعا یه موجود کیوت افتاده بود تو چنگش و نمیتونست این موضوع رو نادیده بگیره.
کنارش ایستاده بود و هر از چند گاهی که نگاههاشون به هم میرسید بخاطر اداهایی که درمیآورد خندهاش میگرفت و دوست داشت یدونه بزنه تو سرش تا حرصش رو خالی کنه.
با متوقف شدن اتوبوس تو ایستگاه دانشگاه پیاده شدن و دوباره در کنار هم تو سکوت مشغول قدم زدن شدن.
_اگه سوجون چیزی گفت بهم بگو...ممکنه یسری چرت و پرت بذاره کف دستت...
_خب انقدر استرس داری چرا خودت نمیگی همه چیو...این مسخره بازیا چیه همتون درآوردین؟ من که اول و آخرش قرار هست بفهمم قضیه چیه...نمیدونم چرا انقدر سعی میکنین...
در جواب غر زدنهاش فقط سکوت از پسر بزرگتر تحویل گرفت و با حالت پوکری بهش خیره موند.
_واقعا حرص دراری...
گفت و چان یه تکخندی زد.
_خوش بگذره...تو برو داخل من میخوام برم فروشگاه...خرید دارم...
_باش...
زمزمه کرد و به دور شدن پسر بزرگتر خیره موند.
بعد از چند لحظه خودش هم راه افتاد و به سمت خوابگاه رفت.
با وارد شدن به اتاق یاد این افتاد که جیسونگ اونجا نیست و بیشتر دِپ شد.
ناامید و خسته با پاهایی که روی زمین میکشیدشون وارد پذیرایی کوچیک شد و با مینهویی روبرو شد که پشمای صورتش دراومده بود و موهاش شلخته و درهم بود و در حال سیگار کشیدن.
خونسرد وایساد سر جاش و به هم خیره شدن.
_جیسونگ رو دیدی؟
در جواب فقط سر تکون داد و سمتش رفت و روبروش روی صندلی نشست و دستهاش رو تکیه میز داد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 21 ✨
Start from the beginning
