فصل دوم- قسمت سوم

160 52 101
                                    

با استرس وارد شرکت شد. کت و شلوارش رو حسابی شسته و اتو کرده بود که کمی نو تر به نظر برسه ولی کیف رنگ و رو رفته ش رو نمیتونست کاری بکنه. به زور لبخندی زد و سمت منشی رفت و گفت:"من بیون بکهیونم. آقای پا..."

حرفش با صدا شدنش توسط فرد دیگه ای، نصفه موند:"اوه بکهیون، سلام. چه به موقع اومدم."

سمت چانیول برگشت و تعظیم کرد و گفت:"سلام."

چانیول لبخندی زد و گفت:"من معمولا هشت صبح نمیام. یکم دیرتر میام. امروز به خاطر اینکه تو اومدی، زودتر اومدم. و خیلی به موقع رسیدم. ولی تو واقعا آن تایمی پسر."

و دستش رو روی شونه بکهیون گذاشت. بکهیون سریع جمع شد و چانیول دستش رو کشید و سمت فردی برگشت و گفت:"تدی کجاست؟"

-:"نیومده قربان."

-:"اومد بگو بیاد اتاق من."

-:"بله قربان."

و رو به بکهیون گفت:"بریم اتاق من."

و حرکت کرد. کمی عصبی شده بود. اون پسر با یه حرکت دوستانه، اینطور خودش رو جمع کرده بود و حتی سعی در ظاهر سازی نداشت... درست مثل کسی که مورد تجاوز قرار گرفته باشه رفتار کرد. شاید باهاش قبلا دست داده بود، ولی همون موقع هم، عرق های روی شقیقه هاش رو دیده بود. وقتی در اتاق رو باز میکرد، گفت:"از نیروهای شرکتتون، فقط تو رو استخدام کردم بکهیون. حقیقتا نمیدونم چطوری چند سال باهاشون کار کردی."

بکهیون ناراحت گفت:"همه اونها، به اون کار و حقوق نیاز داشتن."

چانیول داخل شد و به چهره ناراحت بکهیون نگاه کرد. اون الان ناراحت شده بود؟ چرا؟ همکارهایی که چانیول دیده بود، حاضر بودن زیراب بقیه رو بزنن تا استخدام بشن. چانیول گفت:"همه مردم به کار نیاز دارن. ولی برای کار کردن، باید تبحر لازم رو داشته باشن. آدم بدی به نظر میام، میدونم، ولی من نمیتونم روی افرادی که هیچی حالیشون نیست، قمار کنم!"

با گفتن این حرف، بکهیون یخ زد. ایستاد و نگاهش به رو به رو خیره موند. چانیول نگران گفت:"خوبی بکهیون؟"

دستش رو جلوی صورتش حرکت داد و بکهیون بدون اینکه نگاهش کنه، آروم گفت:"میشه اون کلمه رو نگید؟ میدونم شما رئیس هستید، ولی میتونم خواهش کنم نگیدش؟"

-:"چیو؟"

-:"همون که آخر گفتید... اینکه نمیتونید رو همچین افرادی..."

حرفش رو خورد و نفسش رو حبس کرد. چانیول سریع گفت:"باشه. قهوه میخوری؟ من چون عجله داشتم قهوه امروزم رو نخریدم. تو چی دوست داری؟"

بکهیون آروم گفت:"کاپوچینو!"

-:"برای اول صبح قوی نیست؟"

-:"حس میکنم نیاز به انرژی بیشتری دارم."

You Where stories live. Discover now