فصل اول_ قسمت هفتم

128 36 58
                                    

یک هفته از خونه بیرون نرفتم. حتی با تمام سختی هایی که بود، ته پیونگ رو هم ندیدم. میومدم خونمون ولی من نمی‌رفتم که ببینمش. من باید تصمیم می‌گرفتم و نمی‌خواستم احساساتم درگیر این تصمیم بشه.

بعد از یک هفته، به ته پیونگ زنگ زدم و وقتی صداش رو شنیدم، گفتم:«من فکرام رو کردم و باید ببینمت. باید رو در رو حرف بزنیم.»

خوشحال گفت:«باشه. کجا ببینمت.»

-:«میام خونه ت. نمی‌خوام کسی مزاحم حرف زدنمون بشه.»

-:«باشه. من باشگاهم. الان میرم خونه. نیم ساعت دیگه بیای، خوبه.»

-:«باشه.»

و قطع کردم. شنیدن صداش بعد از یک هفته، باعث شد ضربان قلبم بره بالا. دلم براش تنگ شده بود، بینهایت.

سریع دوش گرفتم و حاضر شدم. ماشین هیونگ رو ازش گرفتم و سمت خونه ته‌پیونگ رفتم. بهش گفته بودم و ماشین رو توی پارکینگ بردم و بعد، با آسانسور، بالا رفتم. وقتی به خونه رسیدم، دم در بود و با لبخند بهم نگاه میکرد. بدون توجه بهش، وارد خونه شدم و وقتی در رو بست، سمتش برگشتم و روی پنجه پام ایستادم و لبهام رو به لبهاش رسوندم و با عطش بوسیدمش.

دستش رو زیر باسنم برد و من رو بلند کرد و سمت هال رفتیم. روی کاناپه نشست و من هم روی پاهاش بودم. ازش فاصله گرفتم و گفتم:«دلم برات تنگ شده بود.»

لبخندی زد و موهام رو نوازش کرد و گفت:«منم همینطور بکهیون. سخت بود میومدم خونه تون و ردم میکردی.»

لبخند زدم و گفتم:«حرف بزنیم.»

با دستهاش، باسنم رو فشار داد و گفت:«بزنیم.»

دستهاش رو کنار زدم و از روی پاش بلند شدم و روی صندلی رو به روش نشستم و گفتم:«خیلی فکر کردم و به نتایجی رسیدم. قبل از تصمیم نهایی، باید باهات حرف میزدم.»

-:«میشنوم.»

-:«من بهت علاقه دارم و تو هم به من علاقه داری. توی این شکی نداریم، درسته؟»

-:«درسته.»

-:«ولی تو یه سری چیزا با هم اختلاف داریم. من از چیزهایی خوشم نمیاد که تو دوست داری و این برام سنگینه. اگر همیشه بخوایم طبق سلیقه تو پیش بریم، من فقط عروسک جنسی تو هستم.»

متعجب گفت:«این چه حرفیه. من عاشق تو ام.»

-:«میدونم. حس خودم رو گفتم.»

-:«باشه. هر چی اذیتت می‌کنه رو بهم بگو.»

-:«از اینکه زبونت رو وارد حلقم کنی، بدم میاد.»

سر تکون داد و گفت:«سعی میکنم انجامش ندم. هر وقت اگر انجامش دادم، بهم بگو. چون من دوست دارم دهنت رو مزه کنم.»

-:«باشه. مورد بعدی، دوست ندارم موقع خواب، بیدارم کنی و باهام سکس کنی. حتی در حد لاپایی. اون شب اینکار رو کردی و حس بدی داشتم.»

You Where stories live. Discover now