وت و کامنت یادتون نره، پارت قبل خیلی کم کامنت گذاشتید، گذاشتم پای اینکه مدتیه اپ نشده، اما لطفا با این پارت مهربون تر باشید تا منم انگیزه نوشتن داشته باشم. بوس x
_________
چند لحظه هیچ پیامی ارسال نشد، نایل اطراف تخت رو نگاه کرد و متوجه قوطی خالی قرص شد. هر لحظه بیشتر ترس تو وجودش مینشست. بلافاصله با اورژانس تماس گرفت. بعد سمت هری رفت، بار دیگه، اما کمی محکمتر به صورتش سیلی زد.
- هری، هری لطفا، صدام رو میشنوی؟
هری آروم و نامفهوم زمزمه کرد: لو...
- هری... منم نایل، یک چیزی بگو!
هری به سختی چشماش رو باز کرد، از بین چشمهای نیمهباز و دید تارش، فقط یه صورت نامفهوم میدید.
- هری...
هری هزیون وار و شکسته شکسته گفت: ب ب بذار، بخوابم...
- نه هری!
گوشی نایل زنگ خورد، نایل تقریبا لویی رو فراموش کرده بود، تماس رو وصل کرد: الو... لو...
- چی شده نایل، لطفا دارم عقلم رو از دست میدم.
- هری ... ام... یک قوطی قرص کنارش بود. یک بطری خالی ویسکی هم پایین بود.
نفس لویی پشت تلفن برید، امکان نداشت... امکان نداشت هری همچین کاری کنه... هریِ اون...
- لویی، یه چیزی بگو!
لویی با صدای دورگه و بیجون پرسید: لطفا بگو نفس میکشه یا نه نایل...
- آره نفس میکشه، یک لحظه چشماش رو باز کرد، نیمه بیهوشه، اورژانس الان میرسه.
همون لحظه صدای زنگ در به صدا در اومد. نایل با عجله خودش رو به در ورودی رسوند و اجازه داد افراد امداد وارد بشن.
پشت گوشی به لویی گفت: نگران نباش لویی، اورژانس رسید. حالش خوب میشه...اما حتی خودش هم به این حرف باور نداشت. هیچ چیزی قابل پیشبینی نبود. پرستارها سمت هری که روی تخت بود رفتند.
- چند دقیقه است پیداش کردین؟- اممم... نزدیک ده دقیقه؟
- اطلاعات بیمار؟ بیماری خاص؟
- ۲۸ ساله... اممم... بچگیش آسم داشت، ولی فکر کنم خوب شده، اینم حسابه؟- هر چیزی آقا. چه قرص هایی مصرف کرده؟
- یک بطری ویسکی و دارو خواب آور پیدا کردم.
- سابقه سو مصرف داشته؟
- اممم. فکر نکنم؟
دو مرد، هری رو روی برانکارد خوابوندن و از پلهها پایین اومدن. برانکارد رو داخل آمبولانس بردند، همه چیز اونقدر سریع اتفاق افتاده بود که نایل نفس کشیدن رو فراموش کرده بود.
YOU ARE READING
یک زندگی معمولی با چاشنی شهرت [Ongoing]
Short Storyزندگی با زوج استایلینسون 👨❤️💋👨 ایمجین و وانشات از لری