part "22

2.5K 560 604
                                    

[ووت یادت نره]

.
.
.
.
.

قفل در رو اروم چرخوند و نگاه مکررش و اطراف گردوند و مطمعن شد کسی این جاها نیست...

به در نگاه کرد و اروم دستگیره رو فشورد که در با صدای تیک ارومی باز شد...
قلبش تند میکوبید و گرگش از هیجان و بیقراری مدام زوزه های بلندی سر میداد و فعلا خبری از وحشی شدنش نبود...

درو اروم هول داد و با نفس عمیقی یک قدم وارد اتاق شد که همون اول بلافاصله ریه هاش پر از عطر غلیظ ویسکی شد...تلخ و سرد...
تنش انگار به یکباره گر گرفت و بیقراریه گرگش بیشتر شد.

وارد اتاق شد و سریع نگاه تیزش و اطراف اتاق بزرگش‌چرخوند که همون اول...
نگاه براقش روی جسمی ثابت شد که روی کناره ی تخت نشسته و بدون هیچ واکنشی انگار همونجا خشکش زده...
تهیونگ...

چشم هاش بسته بود و عادی نشسته بود...
واقعا استرس داشت میکشتش...فکر میکرد اگه درو باز کنه با چیز عجیب غریب یا هیجانی روبرو میشه...ولی اینطور نبود و سکوت و ارامش اتاق براش عجیب تر شد...

تهیونگ حالش خوبه...
اینطور که نشون میده...

همین فکر و داشت نه تا وقتی، پسر بزرگ تر بلافاصله با قدم بعدی کوک...چشم هاش و باز کرده و نگاه طلایی رنگ و شکار گرش و بهش بدوزه...مثل یه تیر که مستقیم به قلب بیقرار کوک اصابت کنه و همونجا پاهاش و رو زمین قفل کنه.

همون نگاه از همون فاصله ی نسبتا زیاد کافی بود تا بدنش خشک بشه و در اتاق بخاطر سیستمی که روش بود، خود به خود بسته و با صدای کوچیکی ارامش اتاق و به هم بزنه...و دوباره سکوت...

جونگکوک باورش نمیشد...
که رنگ طلایی چشم پسر به این اندازه ی فاکی هات و سکسی باشه...
چشماش هاسکی طور شده بود...

وقتی مثل یه شکارگر که به شکارش خیرست به جونگکوک نگاه میکرد و این پسر کوچیک تر و دیوونه تر میکرد...

جونگکوک انگار عقلش و همونجا بوسید و گذاشت کنار...

اب دهنش و قورت داد و سعی کرد گرگ بیجنبش و زیر اینهمه رایحه ی مست کننده ی ویسکی که به یک باره بهش هجوم اوردن، اروم کنه...

قدم دیگه ای جلو رفت...مطمعن بود تهیونگ‌ بلاخره با واقعیت روبرو شده...فهمیده...
واقعیتی که همون لحظه ی دیدار متوجهش شدن...اما یکی نادیده گرفت و یکی مشتاق کشفش کرد.

زبونش و لیسید: تهیونگ...

اروم صداش زد و منتظر بهش چشم دوخت...
صداش اروم، نرم و زیبا تو فضای ساکت اتاق پیچید...

پسر بزرگ تر نیشخند زد و با نگاه وحشیش یهو ازجاش بلند شد...
میدونست الان گرگش رو سطحه و خوده تهیونگ فقط داره از پشت گرگش به همه چیز نگاه میکنه.

Whiskey[ویسکی]Where stories live. Discover now