part" 10

2.5K 439 430
                                    

[ووت یادت نره+دیدن کاور]

.
.
.
.
.

فلش بک...[صبحِ فردای مراسم لویی]

همونطور که با یه دست قهوه ی فرانسویش و جرعه جرعه مینوشید...با دست دیگش مجله ی تازه چاپ شده از هفته ی مد لویی که مختص دیشب بود، تو دستاش خودنمایی میکرد و تقریبا تمام فکرش و گرفته بود...

این مجله براش یه سود دیگه بود...
و این سرعت عملشون تو چاپ و انتشار این مجله اونم تو چند ساعت، باعث شده بود جونگکوک به فکر چیزای بزرگ تر بیفته...
خیلی بزرگ تر...
شاید تاسیسِ یه مجموعه ی بزرگ از برند لویی تو پاریس...

تا جایی که دیده بود و میدونست، مردم فرانسه هم، خیلی گیر و بند برند بودن...و تو هر خیابون و فروشگاه های بزرگ میتونستی مجموعه هایی از برند های مطرح دنیا رو ببینی...فروشگاه های بزرگ و خاص...

البته که مجموعه ی لویی هم اینجا کم نبود...اما بودن یه مجموعه ی بزرگ و تمام اختصاصی برای این برند...میتونست برند رو به سود و معروفیت بیشتری برسونه...یه مجموعه ی دیگه از شعبه ی تخصصیه لویی ویتون.

و این کار برای جونگکوک فقط و فقط مختصِ یه زنگ زدنِ ساده بود...تا هِنری کاراش و بکنه و برای بازدید و هزینش بهش خبر بده...

مجله رو ورق زد و نوشته هارو خوند...
صحبت های تمام سلبریتی ها درباره با برند لویی_ویتون...همه از ویژگی های خوب و عالیه ی برند صحبت کرده بودن...چیزی جز این نبود و نخواهد بود...البته هم رعیس خوش چهره و جذابش که انگار دیشب خیلی چشمگیر شده بود.

با صدای زنگ گوشیش، نگاهش و از نوشته های انگلیسی گرفت و به گوشیش نگاه کرد...
فنجون قهوه که تموم شده بود رو روی میز جلوش گذاشت و گوشیش و برداشت...
با دیدن اسمِ روی صفحه نیشخند زد...میدونست تو کارش سریعه...مثل همیشه.

تکیه داد و با انداختن پاش روی اون پا و خیره شدن به شهرِ زیر پاهاش گوشی رو جواب داد.

-امیدوارم دست پر بهم زنگ زده باشی...یونگ.
پسر بزرگ تر پشت گوشی خنده ای کرد: پس چی فکر کردی کوک؟...هنوز رفیق ۲۰ سالتو نشناختی رفیق.

جونگکوک گوشه ی لبش و بالا داد: اتفاقاً شناختم که این کار و بهت سپردم...مثل همیشه سریع و تیز.
-انگار خیلی برات مهمه که به من گفتی...نه؟

جونگکوک با برداشتن گیلاسی تو ظرف کنار دستش جوابش و داد: مهم؟...اره مهمه چون هرکی قراره وارد سیستم و کاره من بشه قبلش باید تمام اطلاعاتش و داشته باشم...مگه یادت رفته؟

یونگی تایید کرد: درسته...یادم رفته بود رعیس جئون چقدر رو برنامه جلو میرن...ولی اینم بدون خوب میشناسمت.
-خب...منتظرم.
گیلاس و داخل دهنش برد و جویید و از طعم شیرین و ترشش چشماش و بست...مزه ی بهشت یعنی گیلاس.

Whiskey[ویسکی]Where stories live. Discover now