[ووت یادت نره+دیدن کاور]
.
.
.
.
.فلش بک...[صبحِ فردای مراسم لویی]
همونطور که با یه دست قهوه ی فرانسویش و جرعه جرعه مینوشید...با دست دیگش مجله ی تازه چاپ شده از هفته ی مد لویی که مختص دیشب بود، تو دستاش خودنمایی میکرد و تقریبا تمام فکرش و گرفته بود...
این مجله براش یه سود دیگه بود...
و این سرعت عملشون تو چاپ و انتشار این مجله اونم تو چند ساعت، باعث شده بود جونگکوک به فکر چیزای بزرگ تر بیفته...
خیلی بزرگ تر...
شاید تاسیسِ یه مجموعه ی بزرگ از برند لویی تو پاریس...تا جایی که دیده بود و میدونست، مردم فرانسه هم، خیلی گیر و بند برند بودن...و تو هر خیابون و فروشگاه های بزرگ میتونستی مجموعه هایی از برند های مطرح دنیا رو ببینی...فروشگاه های بزرگ و خاص...
البته که مجموعه ی لویی هم اینجا کم نبود...اما بودن یه مجموعه ی بزرگ و تمام اختصاصی برای این برند...میتونست برند رو به سود و معروفیت بیشتری برسونه...یه مجموعه ی دیگه از شعبه ی تخصصیه لویی ویتون.
و این کار برای جونگکوک فقط و فقط مختصِ یه زنگ زدنِ ساده بود...تا هِنری کاراش و بکنه و برای بازدید و هزینش بهش خبر بده...
مجله رو ورق زد و نوشته هارو خوند...
صحبت های تمام سلبریتی ها درباره با برند لویی_ویتون...همه از ویژگی های خوب و عالیه ی برند صحبت کرده بودن...چیزی جز این نبود و نخواهد بود...البته هم رعیس خوش چهره و جذابش که انگار دیشب خیلی چشمگیر شده بود.با صدای زنگ گوشیش، نگاهش و از نوشته های انگلیسی گرفت و به گوشیش نگاه کرد...
فنجون قهوه که تموم شده بود رو روی میز جلوش گذاشت و گوشیش و برداشت...
با دیدن اسمِ روی صفحه نیشخند زد...میدونست تو کارش سریعه...مثل همیشه.تکیه داد و با انداختن پاش روی اون پا و خیره شدن به شهرِ زیر پاهاش گوشی رو جواب داد.
-امیدوارم دست پر بهم زنگ زده باشی...یونگ.
پسر بزرگ تر پشت گوشی خنده ای کرد: پس چی فکر کردی کوک؟...هنوز رفیق ۲۰ سالتو نشناختی رفیق.جونگکوک گوشه ی لبش و بالا داد: اتفاقاً شناختم که این کار و بهت سپردم...مثل همیشه سریع و تیز.
-انگار خیلی برات مهمه که به من گفتی...نه؟جونگکوک با برداشتن گیلاسی تو ظرف کنار دستش جوابش و داد: مهم؟...اره مهمه چون هرکی قراره وارد سیستم و کاره من بشه قبلش باید تمام اطلاعاتش و داشته باشم...مگه یادت رفته؟
یونگی تایید کرد: درسته...یادم رفته بود رعیس جئون چقدر رو برنامه جلو میرن...ولی اینم بدون خوب میشناسمت.
-خب...منتظرم.
گیلاس و داخل دهنش برد و جویید و از طعم شیرین و ترشش چشماش و بست...مزه ی بهشت یعنی گیلاس.
YOU ARE READING
Whiskey[ویسکی]
AdventureVkook/kookv 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردرای دلاری... ...