_پنجشنبه شب قراره باهاشون برم بیرون...
_بیرون چه خبره؟ کجا؟
_الان انتظار داری بهت جواب پس بدم؟
_بگو کجا میرین...
فلیکس فقط شوکه در سکوت خیرهاش موند.
چان چش شده بود؟
_بگو...
با داد یهویی چان شوکه تو جاش وول خورد و با چشمهای از حدقه دراومده نگاهش کرد.
_چته وحشی؟!
اون هم در جواب داد زد و ریاکشنی که از پسر بزرگتر گرفت یکم قضیه رو ترسناک کرد.
_حق نداری با این دختره بری بیرون...باور کن میتونم بخاطرش بکشمت...
_تو چت شده؟ چرا انقدر رو این آدم حساسی؟ اصلا به تو چه ربطی داره که در مورد روابط من نظر میدی؟
_این دختر به گذشته من مربوط میشه و خوشم نمیاد تو باهاش اینور اونور بری...میتونی درک کنی؟
_معلومه که نمیتونم...تو داری با یه دلیل مسخره سرم داد میزنی و منو از چیزی که حقمـه منع میکنی...اصلا تو کی باشی که بخوای راجعبه این موضوع برام تعیین تکلیف کنی؟
هر دو با داد فقط جواب هم رو میدادن و هیچکدوم قصد عقب کشیدن نداشتن.
_ببین من میدونم این دختره چرا بهت نزدیک شده...دنبال اطلاعات گرفتنـه و چرت و پرت گفتن به تو...کلا دور این و دوستاش رو خط بکش...
چان آرومتر ازش خواست و پسر کوچیکتر هم یکم گاردش رو پایین آورد.
_خب بهم بگو قضیه چیـه که منم بیخودی اعصابم خورد نشه...
_نمیتونم فلیکس...الان نمیتونم...
چان با لحن ملتمسی گفت و نگاه کوتاهی بهش انداخت.
نگاه فلیکس از چشمهاش جدا شد و به انگشتهای گره شدهاش به فرمون منتقل شد و بعد بلافاصله روش رو برگردوند و به بیرون خیره شد.
این دیگه چه مسخره بازیای بود؟!
واقعا داشتن چیکار میکردن؟!
_نمیتونم بدون هیچ دلیل قانع کنندهای به حرفات گوش بدم...
همون طور که هنوز هم به بیرون خیره بود زمزمه کرد و بیشتر اعصاب پسر بزرگتر رو خورد کرد.
_اوکی...برو هر غلطی دلت خواست بکن فقط دیگه نیا از من نخواه به دادت برسم...
چان با حرص گفت و فلیکس با چشمهای از حدقه دراومده چرخید سمتش.
_من کی ازت خواستم به دادم برسی؟
_واقعا آدم پررو و نمک نشناسی هستی لی فلیکس...
چان با زهر خندی گفت و پسر کوچیکتر با حرص دندون رو دندون سابید.
_بزن کنار میخوام پیاده شم...
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 17 ✨
Start from the beginning
