خانم لی دیگه گریهاش در اومده بود و با استرس دستهای مینهو رو میفشرد تا التماسش بیشتر تاثیر بذاره.
تو همین حین بود که در ماشین باز شد و فلیکس با وحشت بطری آب یخ رو سمت مادرش گرفت.
_بیا مامان...بخور...چهارتا نفس عمیق بکش...چیزی نیست...همه چیز امن و امانـه...کسی قرار نیست اذیتمون کنه...
فلیکس سر مادرش رو نوازش میکرد و ازش میخواست آروم باشه و اون پشت مینهو فقط نظارهگر بود و صداهای اطراف به پس زمینه ذهنش میرفتن.
خاطراتی براش مرور شد که همیشه اون پشت مشتا نگهشون داشته بود.
واقعا دوست نداشت کسی دیگه اون اتفاقات بد رو تجربه کنه.
کم کم صداهای اطراف برگشت تو گوشش و بعد از قورت دادن آب دهنش نفس عمیقی کشید و خودش رو سمت زن خم کرد.
_الان حالتون بهتره؟!
_اره...میتونیم حرکت کنیم...ببخشید ترسوندمتون...
_نه حرکتِ چی؟! بریم بیمارستان...
_نه جانم...بخدا خوب شدم...یه لحظه نفسم برید...
_اییی الان دوباره تو ماشین این شکلی شی چی؟!
_نگران نباش...این سری دکتر بهم دارو داد...دیشب نخوردم حتما بخاطر همونه...
_اصلا نمیشه بری...بای...
_ساکت شو ببینم...میگم خوبم...زود سوار شو...
زن یهو داد زد و فلیکس شوکه براش دهن کجی کرد.
_چته مامان؟ انگار واقعا خوب نیستیا؟!
_معلومه که خوب نیستم...بدو سوار شو الان اتوبوسم میره...
با دادِ دوبارهی زن، فلیکس فقط ناراحت با لب و لوچه آویزون در جلو رو بست و خودش رفت پشت سوار شد.
واقعا نمیتونست هیچ وقت مادرش رو درک کنه!
با کوبیدن محکمِ در، عصبانیتش رو نشون داد اما نتیجه داغونی داد چون مینهو از آینه جلو اخمی بهش کرد و اون هم آروم سر جاش موش شد.
تا رسیدن به ترمینال که پنج دقیقه طول کشید مینهو یکم راجعبه کارش و درگیریهایی که داشت برای زن گفت و فلیکس همچنان بغ کرده و دست به سینه به بیرون خیره بود و فقط شنوندهی حرفهاشون شد.
با رسیدن به محیط بزرگ ترمینال یکم سر جاش صافتر نشست و خیرهی لُپ نرم و تپل مادرش شد و یکم پیش خودش براش غصه خورد.
واقعا بخاطر مادرش ترسیده بود و میدونست چون زن نمیخواد نگرانش کنه قضیه رو پیچوند ولی حتما بعد از سوار شدنش به خالهاش زنگ میزد و سفارش میکرد که بیشتر حواسش بهش باشه.
همگی پیاده شدن و تا اون و مادرش وسایل رو سر و سامون بدن مینهو رفت ماشین رو پیدا کرد.
_اون قرمزهست...بریم...پنج دقیقه دیگه حرکتـه...
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 15 ✨
Start from the beginning
