✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
همگی با چهرههای پف کرده و قیافههای ناجور در حال جمع کردن وسایل و انتقالشون به ماشین بودن و تنها کسایی که گهگداری حرفی برای زدن داشتن مادر فلیکس و مینهو بودن که همچنان داشتن راجعبه کار کردن حرف میزدن.
چان از شب قبل انگار سرماخورده بود و فقط فس فس میکرد و فلیکس هم پشیمون دنبال کونش بود تا یکم لااقل هواش رو داشته باشه و از اون سمت هم جیسونگ بدجور تو نخ کارهاشون بود از دور میپاییدشون و تحت نظر داشتشون.
تقریبا اطرافشون خالی از موجود زنده شده بود و همهی کسایی که تا شب قبل اونجا بودن فرار کرده بودن چون شبِ قبل و دم دمهای صبح بشدت هوا سرد شده بود و تنها اشخاصی که با مقاومت تو چادر گرم و نرمشون مونده بودن خودشون بودن.
یه ماشین سفید رنگ دیگه هم بغیر خودشون کمی جلوتر ازشون کنار جاده پارک شده بود و هیچ کدومشون نمیدونستن اون ماشینِ کذایی کِی به این قسمت اضافه شده اما براشون مهم هم نبود.
فقط هر از چند گاهی نگاههاشون بهش میافتاد.
تقریبا تمام وسایل جمع شده بود که یهو مادر لیکس تصمیم گرفت کمی به ماشین مورد نظر نزدیک بشه و نایلون آشغالی که اون حوالی بود رو از سر لطف برداره.
فلیکس و جیسونگ هم دنبالش رفتن تا اگه لازمه کمکش کنن که با تکون خوردن یهویی ماشین و در اومدن صدایی نگاه هر سه تاشون به ماشین افتاد.
فلیکس شوکه به جیسونگی که اون هم نگاهش میکرد خیره شد و سوالی چشم و ابرویی اومد.
_شما هم صدایی شنیدین؟
زن پرسید و دو پسر دیگه که شک داشتن اشتباه کردن یا نه فقط سر تکون دادن.
اینجا بود که با جالب شدن قضیه مینهو و چان هم بهشون اضافه شدن.
_چیشد؟!
چان کنجکاو پرسید و کنار پسر کوچکتر ایستاد.
_نمیدونم...
با تکون خوردن دوبارهی ماشین ولی این بار طولانیتر نگاه همشون به ماشین جلب شد و شوکه به صحنهی مزحک روبروشون خیره موندن.
_آخیییییی...فکر کنم سگشون تو ماشینـه...بمیرم...یعنی خودشون کجان؟!
با حرفش جیسونگ آروم زد زیر خنده و فقط از صحنه محو شد و مینهو شوکه به زن خیره شد.
_بنظر نمیاد کسی این اطراف باشه...یعنی صاحب این ماشین کجاست؟ سگِ بیچاره...
زن گفت و به اطراف نگاهی انداخت تا اثری از صاحب ماشین پیدا کنه.
_فکر کنم من دیدمشون کدوم سمتی رفتن...شما برین داخل ماشین من خودم اوکی میکنم...
_واقعا؟ خدا حفظت کنه...بنده خدا سگ ببین چه سروصدایی هم راه انداخته...
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 15 ✨
Start from the beginning
