SPECIAL PART

249 119 195
                                    

-یک سال بعد-

(جونگهان)


دقیقا یک سال از زندگی مشترک منو سونگچول
و یازده ماه از تولد فرزندام میگذره..


بله من دوقلو باردار بودم.
و خب همه از شنیدن این خبر حسابی غافلگیر شده بودند، به خصوص سونگچول که  از اول تا  آخرش اشک شادی میریخت و باورش نمیشد که صاحب دوتا دختر شده بودیم.

ما برای دخترامون اسم های تالگی و هیناتا رو انتخاب کردیم که به ترتیب معنی توت فرنگی و آفتابگردون رو میدن.

اونها به معنای واقعی ترکیبی از من و سونگچولن.به طوری که مو و بینیشون به من رفته و ما بقی اجزای صورتشون یعنی چشم،  لب و گونه به سونگچول..
که من فکر میکنم این ترکیب
به نوعی بامزست.

خیلی چیزها تو این مدت تغییر پیدا کرد

که یکیش شغل سونگچوله
اون از کارش استعفا داد و حالا تو یه شرکت جدید تو تورنتو مشغول به کاره. این تصمیمش بیشتر به خاطره من گرفته شد. چون من میخواستم تو کانادا بمونم و شغلم رو داشته باشم

و اون میخواست کنارم باشه، پس در آخر این تصمیم رو گرفت. و قطعا این تصمیم ناگهانی مادر و پدرش رو حسابی شوکه کرد. ولی اونها در آخر به انتخابش احترام گذاشتند و برای اولین بار حمایتش کردند.

خونوادم هر روز بهم سر میزنند.
مادرم ، پدرم ،خاله آیشا و حتی سومی و ورنون
همشون   میونه عالی با سونگچول دارند.
جز سومی البته

اون همچنان از سونگچول خوشش نمیاد. و هر بار که قراره به خونمون سر بزنه ،اون کلی قربون صدقه من و دخترا میره اما همینکه سونگچول دهن باز میکنه اون رو درسته قورت میده!
به طوری که بعضی وقتا حس میکنم دلش
میخواد سر سونگچول رو تماما بکنه تو کون اسب

به هر حال من همچنان عاشقشم و ازش ممنونم که تو طول دوران زندگیم، حمایتم کرد و همراهم بود. اون واقعا مثل مادر دوممه!

و اما شوآ،جونهی و چان
اونها همچنان تو مزرعه مشغول به کارند و سر هر فرصت به ما سر میزنند، ما هم بهشون سر میزنیم.و حس میکنم رابطه شوآ و سونگچول تو این مدت خیلی بهتر شده.یعنی دیگه با هم بحثی ندارند و مثل دوتا برادر عاقل از هم حمایت میکنند و هوای همدیگه رو دارند.

ونوو و گیو هم همینطور
راستش خیلی برام جالبه که دوست دوران بچگیم  با دوست صمیمی سونگچول با هم رابطه عاشقانه دارند ، و من و سونگچول به نوعی خودمون رو دلیل شکلگیری این رابطه میدونیم. یعنی فکر میکنم اونها باید از ما ممنون باشن؟

DARL+ING♡Where stories live. Discover now