-20-

371 121 147
                                    

.اعضای خانواده دور میز صبحونه جمع شده بودند و هر کس مشغول خوردن بشقاب جلوی خودش بود.

جونگهان، موهای طلایش که اخیرا بلندتر شده بود رو مثل همیشه روی شونه‌هاش ریخته بود، و با اشتها ساندویچش رو می‌خورد.

این دوازدهمین ساندویچی بود که از صبح می‌خورد و خودش هم دلیل این پرخوری ناگهانی رو درک نمیکرد، عجیبشم این بود که هنوزم احساس گرسنگی میکرد!

"هیونگ آروم غذا بخور ، این حجم از غذا اونم پشت سر هم ، حتما دلدرد و حالت تهوع میاره "

چان در حالی که با نگرانی نگاش میکرد گفت که جونگهان لبخندی زد و گفت:"هاها نترس چانی چیزیم نمیشه!..فقط نمیدونم چرا اشتهام اینقدر باز شده امروز..."

هر سه، چان، جونهی و جاشوآ، متعجب به اون خیره شدند. که جونهی سکوت رو شکست و لب زد: "البته نه فقط امروز، دو روزی میشه که اینطوری شدی، درسته؟"

جاشوآ کلافه نفسش رو بیرون داد و در حالی که فنجون چایش رو می‌نوشید،در تایید حرف برادرای کوچکترش رو به جونگهان گفت: "ما فقط نگران سلامتیت هستیم هیونگ"

با شنیدن این جونگهان لبخندی دلنشین به هر سه نفرشون زد. از اینکه همیشه بهش توجه میکردن و هواشو داشتن واقعا خوشحالش میکرد!

"مرسی که مراقبم هستید منم سعی میکنم بیشتر مراقب خودم باشم"

بعد گفتن این جونگهان آهسته از روی صندلیش بلند شد و قصد داشت از هر سه تاشون بابت صبحونه ی خوشمزه تشکر کنه. اما قبل از اینکه بتونه کلمه‌ای رو به زبون بیاره، ناگهان با حس عجیبی که به سراغش اومد، به سرعت دستش رو جلوی دهنش قرار داد و با عجله به سمت دستشویی دویید.

چان،جونهی و جاشوآ برای یه لحظه بهتزده به رفتن ناگهانی جونگهان خیره مونده بودن اما دقایقی بعد با شنیدن صدای استفراغش مطمئن شدن که حالا هر چی خورده بود رو داره مثل رنگین کمون بالا میاره.

"بش گفتم قراره اینطور بشه،کاش زودتر بهم گوش میکرد"چان گفت و دوباره مشغول خوردن صبحونش شد که همون لحظه سکوتِ صبحگاهیِ خونه با صدای کلید و باز شدن در شکسته شد.

سونگچول، با کت و شلوار سرمه ای که بر تن داشت ، قدم به داخل گذاشت تا با لحنی آروم به برادراش که پشت میز صبحونه نشسته بودند سلام کنه.

نگاهش که طول وقت به دنبال جونگهان می‌گشت در اطراف خونه چرخید و چون اثری از اون پیدا نکرد با لحنی کنجکاو پرسید: "جونگهان کجاست؟"

با سکوت برادراش ،اخم‌های سونگچوا در هم تنیده شد.تا اینبار با لحنی جدی بپرسه:"چیشده چرا ساکتید؟"

DARL+ING♡Where stories live. Discover now