-5-

589 133 106
                                    

(سونگچول)

چشماش رو بست و سریع گفت: «به پدر مادرت بگو که بچه از منه چون من میتونم باردار شم"

ها؟‌ این احمق راجب چی حرف میزد؟ میتونه باردار شه یعنی چی؟

«چی داری میگی جونگهان احمق شدی؟»
در حالی که دستم رو بین ابروهام می‌کشیدم، گفتم اون واقعا احمقه چطور فکر کرده میتونه از من بچه داشته باشه مگه
فکر کرده دختره؟صرف نظر از این موضوع این به هیچ عنوان مشکلم رو حل نمیکرد!

"من احمق نیستم سونگچول ، من واقعاً می تونم باردار شم و پدر و مادرت اینم میدونن"

اینبار سرش رو پایین انداخت و ادامه داد:
"من دارم مناسبترین راه حل رو به تو میدم هیونگ..برای اینکه در آینده پشیمون نشی.. لطفا به حرف من گوش بده من این بچه رو میخوام و قول میدم خوب ازش مراقبت کنم و براش مثل یه.. مادر باشم..من قول میدم چولی"

به اندازه ای که از آخرین کلمه ای که گفت تحت تاثیر قرار گرفتم رو کل حرفاش قرار نگرفتم.
تا حالا شده بود شوآ به من بگه چولی ولی
شنیدنش از زبونه جونگهان خیلی متفاوت بود
و باعث میشد بخوام درخواستش رو قبول کنم
صرف نظر از عواقب..
ممکن بود یوآ موافقت کنه ؟

از جام بلند شدم و قصد داشتم بدون گفتن هیچ کلمه برم که دست های کوچیک جونگهان روی دستم مانع شد و با ناراحتی گفت: "لطفا هیونگ برای پدرت توضیح میدم فقط تو یوآ رو قانع کن!"

پدرم چطور قرار بود این دروغ رو باور کنه؟
اصلا معقول نیست

چطور واسه یه لحظه باور کردم که اون میتونه باردار شه اون یه پسره و قطعا باردار نمیشه درسته؟!!

برگشتم و برای لحظه ای به چشمای اشک آلودش نگاه کردم، و بعد مچ دستاش رو گرفتم و اون رو از دستم جدا کردم تا بدون هیچ حرف اتاق رو ترک کنم.

بدون توجه به تماس مینگیو از خونه خارج شدم، مینگیو بهترین دوستم بود، دوست قدیمم از دوران دبیرستان اون تو شهر زندگی می کنه اما اینجا تو حومه خونه داره و برای استراحت از کارش هر تعطیلات به اینجا میاد.

به راه رفتن ادامه دادم و نمی دونم چطور شد که خودم رو جلوی خونه مادربزرگ یوآ پیدا کردم

به راه رفتن ادامه دادم و نمی دونم چطور شد که خودم رو جلوی خونه مادربزرگ یوآ پیدا کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
DARL+ING♡Where stories live. Discover now