part 20

102 22 7
                                    


تنها طبقه اول بیمارستان آتش گرفته بود و در تمام طبقات شروع به گشتن کردم اما هیچ اثری از جین نبود....

البته زیاد اثری از آتش توی طبقه اول نبود و فقط اثر دود آتش درونش دیده می‌شد....

تنها احتمال باقی مونده فقط اون یک طبقه مونده و زیرزمین بودن و امیدوار بودم که اونجا قرار نباشه که پیداش کنم...

توی راهرو طبقه سوم ناخواسته جونگکوک رو دیدم که متعجب به پرسنل ها و پرستار هایی نگاه می‌کرد به به سریع ترین حالت ممکن در حال رفتن به سمت اورژانس‌ بودند تا هرچی زودتر بتوانند به بیمار هایی که در آتش سوزی مجروح شده بودند کمک برسونند

سمت جونگکوک قدمی برداشتم و همونجوری که نفس نفس میزدم با لحن سریعم گفتم
+جونگکوک...خواستم بپرسم که جین هیونگ رو ندیدی؟

جونگکوک با دیدن من لحظه ای مکثی کرد و شوکه جواب داد
-نه چطور؟ برای چی همچین سوالی رو میپرسی؟

در کمال ناامیدی نفسم رو از کلافگی بیرون دادم و سری تکون دادم
+اوهوم خیلی خب باشه ممنونم
زمانی که خواستم از اون محل برم جونگکوک آستین سفید رنگ یونیفرم دکتریم رو گرفت و مانع رفتنم شد

- هی نمیتونی یک حرفی رو بزنی و همینجوری بزاری و بری. سریع توضیح بده که چی شده
دستش رو از روی آستین کتم برداشتم و عصبی لب زدم
+وقتم رو هدر نده. من باید برم فقط.... هرچی زودتر لازمه که برم
برای چی متوجه حرفام نمیشی؟
من نمیتونم اینجا بمونم... فقط باید هرچی زودتر جین رو پیدا کنم تا اتفاقی برایش نیوفتاده
حالا منظور حرفام رو فهمیدی؟

جونگکوک لب گزید و با لکنت جواب داد
- صبر..صبر کن..داری راجب چی... حرف میزنی؟ یعنی.. چی که جین نیست؟
+نمیدونم...نمیدونم...خواهش میکنم اینقدر سوال از من نپرس فقط بزار که برم لطفا

با گفتن آخرین حرفم سریع از اون محل خارج شدم و به سمت طبقات پایین راه افتادم
جونگکوک لحظه ای رو درنگ کرد و بعد از دقیقه ای گفت
- کجا داری میری؟ صبر کن تا منم بیام

تنها طبقه ای رو که مونده بود رو زیر و رو کردم اما بازم هیچی نتونستن پیدا کنم
نا‌امید گوشه ای نشستم و دستم رو در لابه لای موهای بردم و کلافه چنگی بهشون زدم دمی عمیق کشیدم و فکری به ذهنم خطور کرد

هنوز یک طبقه مونده بود....
طبقه زیرزمین....اما آتش از اونجا نعشت میگرفت و حتی فکر کردن به اینکه جین اونجا باشه آزارم می داد

از سرجایم بلند شدم و به سمت زیرزمین راه افتادم
جونگکوک خسته و کلافه پشت سرم در حال اومدن بود و لحظه ای رو مکث کرد و همانطوری که تند تند نفس میزد لب زد
- تهیونگ...لعنتی حداقل یکم‌ آرومتر برو تا حداقل بتونم بهت برسم

بدون توجه به اینکه منبع آتش از اونجا بود به سمت در زیرزمین رفتم
دستگیره در به خاطر آتش سوزی داخل داغ و سوزان شده بود و سعی کردم تا با شکست در بتونم تا وارد بشم

doctor kim Where stories live. Discover now